از سوي ديگر، پيمان عيسيزاده، پژوهشگر و نويسندة آثار لاهيجانشناسي، نگاهي متفاوت به اين قضيه دارد. او ميگويد: براي اينكه نظرم را بگويم مجبورم كمي ريشهايتر به مسأله نگاه كنم. در مورد هجمة همهجانبة بروكراسيِ عملگراي(!) لاهيجان به آثار و ميراث قديمي شهر كه يكي از مصاديق فعلي آن، تخريب يا كوچكنمودن «تكية امجدالسلطان» است، بايد گفت اين مسأله تازگي كه ندارد! بروكراسي لاهيجان در اين زمينه تاكنون دستهگلهاي زيادي به آب داده: تخريب سردر «مهخانم باغ» در بخش جنوبي پردسر، نابودي بوتههاي چاي اطراف آرامگاه كاشفالسلطنه عليرغم وصيّت او، افتضاح بازگشايي پل خشتي براي عبور و مرور وسايل نقليّه كه در همان هفتة نخست يكي از حفاظهاي فلزي آن بر اثر تصادف ازبين رفت، بيتفاوتي در مورد تخريب كامل ايوانچة جنوبي بقعة ميرشمسالدين و بيتوجّهي به ساير آثار قديمي ازجمله حمام گلشن، اتاقكهاي مزار چهارپادشاهان، فراموشيِ مطلق نقاشي ـ مذهبي و بقعة اميرشهيد، رهاسازي خانة صادقي، ترميم كاسبكارانه و ناشيانة نقاشي ـ مذهبيهاي مسجد جيرسر و الخ.
تازه طنز ماجرا اينجاست كه ما در لاهيجان لزوماً ميبايست در مورد اتّفاقاتي داهيانه اظهارنظر كنيم كه به دليل سيستم بستة بروكراسيِ وطني، كمترين اطلاعاتي از كلّ ماجرا نداريم. به اين ترتيب در مورد تخريب يا كوچككردن «تكية امجدالسلطان» اطلاعات ما از منابع دست دوم و برخي شايعههاست، و اجازه بدهيد پيشاز هر چيز، اين اطلاعات مخدوش را مرور كنيم.

عدّهاي از تخريب كامل تكيه و احداث ميدان كوچكتري خبر ميدهند. عدّهاي نيز به كوچككردن فضاي تكيه و تخريب كامل بنا و جايگزينيِ بنايي كوچكتر اشاره ميكنند و عدّهاي نيز از ساخت بناي يابودي همچون حافظية شيراز (در مقياسي كوچكتر!) ميگويند. با اينهمه آنچه به نظر حتمي است، تخريب بناي فعلي است. بنابراين به واسطة اين خبر، پرسشي كه براي من مطرح است بهطور مشخّص اين است كه شهرداري و شوراي شهر لاهيجان به پشتوانة كدام مطالعه براي دستاندازي به اين بنا مصمّماند. آيا تصميمگيري در مورد يك پروژة پيچيدة شهري منوط به تشكيل شوراي فنّي نيست؟ تازه شورايي كه واقعاً با كمك افراد متخصّص تشكيل شود، درحالي كه يقين دارم نهتنها عوامل اجرايي و مستخدمين تكنوكرات شهرداري كه حتّي هيچيك از اعضاي شوراي شهر تاكنون چيزي در مورد «سربازارِ لاهيجان» نشنيدهاند. «سربازارِ لاهيجان» كه به شكل ميداني هفتصد ساله ميتواند با تغييراتي كوچك احيا شود، در واقع، در مقايسه با تلهكابين، مجموعة استخر و ساير مكانهاي توريستي تازهبنا، داراي پتانسيل باور نكردني در زمينة جذب گردشگر است. فرض كنيد ميداني هفتصد ساله داريد با معماري و عناصر كاملاً بومي: مسجد جامع، دروازه رشت، حمام گلشن، دروازه جنگل، مسجد و مزار چهارپادشاهان، مدرسة كيافريدون، مسجد كوشالي، بازار روز، دروازه علم، دروازه ابريشم، تكية امجدالسلطان، راستة بازار (چايفروشان)، بازار روز، كاروانسرا و بالاخره دروازه دريا. تازه با فاصلة يك كوچه با مزيّتهاي گردشگري وحشتناكي هم روبهرو ميشويم: مسجد بزرگ اكبريه، بقعة پيرعلي و الخ. بنابراين با پيش رو داشتن رؤياي «احياي ميدان سربازارِ لاهيجان»، مضرّات قطعهقطعهكردن آن مشخّص ميشود و ماداميكه توانايي ذهني انسجام عناصر پانزدهگانة ميدان را نداشته باشيم، آسيبپذيري عناصر آن كاملاً محتمل است؛ عيناً بلايي كه بر سر نماي بيروني حمام گلشن آمد: آجر به جاي خشت و قوسهايي كه اصلاً ربطي به معماري بومي ندارد.
نويسندة کتاب «پل خشتي لاهيجان» در مورد هزينههاي هنگفت اجراييكردن اين طرح معتقد است: براي احياي ميدان سربازار لاهيجان، شايد شهرداري بايد سالها هزينه كند، اما اين مهمّ نيست، چرا كه به شرط تحقّق برنامههاي پيشبينيشده ميتوان تا ابد از مزيّتهاي شهري و سودهاي ريالي با جذب توريست از درآمدهاي هميشگي و پايدار سود برد. ضمن اينكه ميتوان اين طرح را با مشاركت يكي از بانكها يا حتّي يونسكو انجام داد. مثلاً بد نيست بدانيد كه مركز تاريخي شهر كوئيتو در اكوادور با همكاري يونسكو و يك بانك آمريكايي و با مشاركت شهروندان بازسازي شد، و تحقّق اين رؤيا براي شهر ما نيز چندان دور از تصوّر نيست. بگذريم از وصفحال ما در ذكر عطار از ابوبكر شبلي كه ميگفت: «جوهري داند قدر جوهر. اگر پادشاه آبگينه يا بلوري بر دست نهد گوهري نمايد، و اگر ترهفروشي جوهري خاتم سازد و در انگشت كند آبگينه نمايد.» و اين است كه اصفهانيها به ميدان چهارصد سالهشان مينازند و لاهيجانيها به ميدان هفتصد سالهشان ميتازند! آنها با تكيه بر معماري بومي و ادراكي جهاني، پايتخت هنري و فرهنگي جهان اسلام ميشوند و ما با روزمرگري و بيتفاوتي در دام بروكراسي فاسد و تكنوكراتهاي بيتعصّب، آلت تمسخر مسافران چادرخوسِ هرجايي! ميشويم.
عيسيزاده براي كساني كه نقد بروكراسي لاهيجان را به دليل ناكارآمدي بروكراسي ملّي بيفايده ميدانند، متأسّف است و در مورد عملكرد سالهاي اخير اين سيستم درخصوص آثار قديمي منطقه ميگويد: فكر تخريب بناهاي قديمي در شهرهايي چون لاهيجان محصول «نگرش سلّولي» از شهر و بافت قديميِ آن است كه به هرحال در برخي از نقاط جهان سابقه دارد. نگرشي كه محصول انقلاب صنعتي و منفعتمحور است! و در شهرهاي قديمي اروپا در دوران اغتشاش و نابسامانيهاي اجتماعيِ بين دو جنگ جهاني طرفداراني داشت. به اين مسأله خاستگاه طبقاتي عموم بروكراتهاي همشهريمان را هم بيفزاييد: كشاورزان و كارگران خردهپاي ديروز كه به بازتوليد مناسبات ديروزشان مشغولند و مسئول مستقيم اين درك ابتدايي، مبتذل، طبيعي و دمُده از دموكراسي و نزول آن به اليگارشي بومي هستند و مثلاً هيچ معلوم نيست كه چرا اعضاي شوراي شهر براي عقد قرارداد جزيره از برخي از شهروندان صاحبنظر كسب تكليف ميكنند، اما در ماجراي تخريب يا نوسازي «تكية امجدالسلطان» يا امحاء «سردر مهخانم باغ» يا صدور مجوّز ساختمان هتل خيابان شيخزاهد حتّي دقيقهاي هم تأمّل نميكنند. چيزي كه اين روزها براي من جالب است، بازتوليد تاريخي مناسبات فاسد بروكراتيك در شهر لاهيجان است. مثلاً با بررسي يكي از اسناد «اخبار لاهيجان در خيرالكلام» (جزوهاي چاپنشده دربارة لاهيجان عصر مشروطه) ميبينيم نويسنده پس از بررسي و تفحّص طولاني عملكرد عدليه، نظميه، بلديه و ساير نهادهاي تازهتأسيس شهري مينويسد: «مردم لاهيجان دانستند كه محور اين همه خرابي و قطب آسياي فساد انجمن است. انجمن است كه حقوق يك ناحيه را به باد ميدهد. انجمن است كه فراش استبداد شده است ... .» و اين نوشتهاي است بهيادگارمانده از لاهيجان 29 بهمن 1289 خورشيدي، يعني نزديك به يكصد سال پيش. به قول دكتر طباطبايي «هر تاريخي، تاريخ معاصر است» و حتماً ميدانيد تاريخ شهر من، لاهيجان، استثناء نيست. پس بگذاريد تكية امجدالسلطان هم ويران شود كه لاهيجانِ من، ايرانِ من است!
با همة اينها بايد به انتظار نشست و ديد كه در طيّ روزهاي آينده، سرنوشت اين طرح چه خواهد بود و آيا دلايل منطقي صاحبنظران لاهيجي عامل بازدارندة بلدوزرهاي تخريبچي شهرداري ميشود يا نه؟ در هرحال هر چند رؤياي روشنفكران لاهيجي كه شهرشان را نه همچون فلورانس و رم و ونيز كه چيزي شبيه اصفهان ميخواهند، چندان دور از تحقّق نيست، به نظر شورا و شهرداري مصمّم به تخريب اين بنا هستند.