این روزها همهجا صحبت از تعیین استاندار و دیگر مقامات اجرایی در استان و شهرهای استان است و نقطه نظرهای متفاوتی، بهویژه در مورد انتخاب یا انتصاب استاندار در محافل و مجالس مختلف، از جمله در فضای مجازی مشاهده کردم که بیاختیار به یاد نوشتهای که در اردیبهشت ماه بیست و یک سال پیش افتادم که در آن زمان هم این بحثها ادامه داشت. نامهام که تاریخ سی و یکم اردیبهشت سال 1375 را به خود دارد، چنین آغاز میشود:
به نام خدا
یک سال و اندی پیش به جلسهای در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه گیلان دعوت شده بودم تا در بحثی درخصوص برگزاری سمینار "توسعه در گیلان" شرکت نمایم. هریک از اعضای شرکت کننده در آن نشست نظری ابراز داشتند. وقتی نوبت به من نگارنده این سطور رسید، گفتم: برعکس همه شما من عقیده دارم باید سمیناری درخصوص "عدم توسعه در گیلان" تشکیل شود. بیان این مطلب سبب شد که نهتنها در آن جلسه، افراد شرکت کننده نتوانند تصمیمی درخصوص برگزاری سمینار "توسعه در گیلان" بگیرند، بلکه تا این تاریخ تا آنجا که من مطلع هستم، جلسه دیگری تشکیل نشد و سمینار "توسعه گیلان" هم برگزار نشد!
اکنون که "جمعیت اسلامی دانشگاهیان گیلان" در بحث زاد آن نشریه از عموم خواسته است درخصوص "ایستایی، پسرفت و توسعه نیافتگی گیلان" چارهای اندیشیده شود، نگارنده بهعنوان یک نفر گیلانی دوستدار زادگاهش، مطالبی به عرض میرسانم:
تعجب همراه با تأسف، حالی بود که پس از مطالعه متن نوشته "جمعیت اسلامی دانشگاهیان گیلان" به اینجانب دست داد؛ زیرا "ایستایی" و "پسرفت و عدم توسعه" در استان گیلان، از سوی جمعی دانشگاهی، بسیار سطحی و غیرعلمی و غیردانشگاهی برخورد و قضاوت شده است! سطحینگری در این زمینه به حدی است که این جمع دانشگاهی مؤمن و مخلص، پسرفت و عدم توسعه در استان گیلان را به دلیل حضور نداشتن گیلانیها در مدیریتهای کلان اجرایی و نداشتن وزیری از گیلان در هیأت دولت و نبودن پستهای اجرایی در سطح استان در دست گیلانیها و از همه جالبتر، خرید محصولات کشاورزی وسیله سلف خرهای غیرگیلانی سودجو و پول پرست میدانند!
خوب میدانیم که هیچکدام از این نقطه نظرها و عواملی که این عزیزان دانشگاهی به آن اشاره و تأکید کردهاند، جایی در تئوری توسعه نداشته و ندارند. توسعه قانونمندیهای خاص خودش را دارد و تنها با توجه به آن قانونمندیهاست که میتوان به مقصد و مقصود رسید، ولاغیر.
نکته قابل ذکر دیگر اینکه این جمع "دانشگاهی" در پایان نوشته خود از نمایندگان راه یافته به مجلس پنجم میخواهند در "اجرای" پروژههای بزرگ ملی در استان، موفق و مؤید باشند! این میرساند که این عزیزان حتی از شرح وظايف نمایندگان قوه مقننه بیاطلاع میباشند.
نگارنده این سطور علت این اشتباه و عدم آشنایی به وظايف نمایندگان قوه مقننه را ناشی از این میداند که خود آقایان نمایندگان قوه مقننه در هنگام فعالیت و تبلیغات انتخاباتی به مردم حوزه انتخابیه قول ساختن راه و آسفالت کردن جادهها و ساختن مدرسه و مسجد و درمانگاه و آوردن آب و برق و گاز و تلفن به مناطق مختلف و اخیراً با استفاده از اصل "سنگ مُفت گنجشک هم مفت"، ساختن فرودگاه و راه آهن و تأسیس دانشگاه دولتی (البته در لاهیجان) را هم دادهاند.
همه میدانیم که هیچکدام از اینها از وظايف نمایندگی مردم در قوه مقننه نبوده و نمیباشد؛ چون همه این وعدههایی که آقایان هنگام تبلیغات انتخاباتی به مردم میدهند، در برنامه دولتها که اغلب با شرح کامل و جزئیات در دفاتر استانداریها و دفاتر طرح و برنامه و بودجه استانها وجود دارد و هیچ ربطی به انتخاب شدن یا نشدن آن کسی که این وعدهها را در هنگام تبلیغات انتخاباتی به مردم میدهند، ندارد. نتیجه این نوع وعدههای داوطلبان قوه مقننه به مردم حوزههای انتخابیه، سبب پیدایش حلقه معیوبی میشود که همه شاهد آن میباشیم و آن اینکه وقتی آقایان به مجلس راه یافتند، هر از گاهی به حوزه انتخابیهشان به اصطلاح سرکشی مینمایند و مردم آن حوزهها هم با توجه به وعدههایی که حضرات در موقع انتخاب شدن دادهاند، به آنها مراجعه مینمایند: یکی تقاضا دارد به اداره بهداشت و تنظیم خانواده سفارش شود که به او شیر خشک بدهند. دومی میخواهد سفارش گرفتن وام از بانک بشود. سومی تقاضای دو حلقه لاستیک اتومبیل از اداره بازرگانی دارد. چهارمی تقاضای استخدام شدن در ادارهای را دارد که آن اداره احتیاج به کارمند ندارد و اگر هم داشته باشد، بودجه و ردیف حقوقی ندارد. پنجمی سفارش گرفتن گواهینامه رانندگی را دارد و ... . جناب نماینده مجلس هم دست به قلم میبرد و برای فرد فرد چنین موکلینی سفارش نامه مینویسد که 99 درصد موارد با پاسخ منفی ارگانهای ذیربط مواجه میشود و اولین جملهای که در چنین موارد از دهان موکلین خارج میشود، این است: خط نماینده منتخب ما را هیچ فرد و دستگاهی نمیخواند! در چنین مواقعی هیچکس نیست که به آنها بگوید که اصولاً کار و وظیفه نماینده منتخب شما این چیزها نیست که از او خواستهاید و او هم فقط برای رفع تکلیف و راضی نگهداشتن موقت شما، دست به قلم برده است! آری، پسرفت و عدم توسعه تنها در چنین بسترهایی است که رشد و نمو میکند.
حتماً این جمع مؤمن و مخلص دانشگاهی خواندهاند که برابر گزارش رسمی سازمان امور اداری و استخدامی کشور، میزان ساعات کار مفید شاغلان مختلف در بخشهای دولتی، کمتر از یک ساعت در روز است! هیچ کشوری با چنین بیلانی به توسعه نرسیده و نخواهد رسید. درحالی که در کشورهای آسیای جنوب شرقی که همردیفان ما در مسیر توسعه محسوب میشدند، ساعات کار مفیدشان بالاتر از شش ساعت در روز میباشد و میدانیم و میبینیم که این کشورها به توسعه رسیدهاند.
این جمع ارجمند دانشگاهی حتماً میدانند که میزان بهرهوری در سالهای 1369-1364 در کشور ایران در حدود 25 درصد افت داشته است. در همین مدت کشورهای کره جنوبی 38 درصد، تایلند 37 درصد و سنگاپور 28 درصد رشد داشتهاند. حال چرا این جمع دانشگاهی در بررسی علت ایستایی و پسرفت و عدم توسعه در استان گیلان به این عوامل توجهی نداشته و به مسأله عدم بهکارگیری بهتر از نیروی انسانی ـ چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی ـ توجهی ننموده و به عواملی اشاره نمودند که در تئوری توسعه مناطق نقشی ندارند. اکنون ثابت شده است که عدم امکان بهرهوری از نیروی انسانی به دو عامل بستگی دارد: یکی ضعف مدیریت در بهکارگیری نیروی انسانی تعلیم دیده، و دیگری بیعلاقه بودن نیروی انسانی به افزایش بهرهوری. بومی بودن یا نبودن هیچ نقشی در این زمینه ندارد.
تمام هدف نگارنده از نوشتن این مطالب این است که اکنون همه جا صحبت از سازندگی و توسعه و فقرزدایی میشود. بیايیم در مورد ایستایی و پسرفت و عدم توسعه در استان گیلان، علمی و دانشگاهی بیاندیشیم و اقدام کنیم. کاری که دیگران کردند و به توسعه دست یافتند و دلمان را به این خوش نکنیم که یک یا دو نماینده در مدیریتهای کلان اجرایی و یا یک وزیر در کابینه و چند پست اجرایی در سطح استان در دست افراد بومی داشته باشم و خیال بکنیم که به کلید رسیدن به توسعه دست یافتهایم.
منابع و مآخذ:
- روزنامه ایران، شماره 363، صفحه 12
- ماهنامه فرهنگ توسعه، شماره 20، صفحه 54