در دهههاي 40 و 50، فرهنگي پيشرو درحال رشد و تکامل بوده که بسياري از سرآمدان هنر و ادبيات ايران در آن دوره شکل گرفته و شکفته شدهاند؛ ادبياتي که ياوگي و بيمعنايي جهان را بررسي ميکرد و ميخواست با عشق به آزادي، با آرمانهاي شريف انساني بدان معنايي و سمت و سويي ببخشد، از سويي شاملو و ساعدي و آل احمد را پديد ميآورد، از سوي ديگر اردشير محصص و پسرعمويش بهمن و زندهرودي و تناولي را. ديدگاه آفرينشي شاملو و ساعدي و هدايت و اردشير پربار از بينشي طنزآلود است؛ طنزي که فضاي ابتذال و ميانمايگي و بيهودگي را ميشناسد، عليه آن ميستيزد و براي برونرفت از آن فضا تلاش ميکند. اردشير که هدايت را سخت دوست ميداشت، در آثار خود به طراحي جهاني پرداخت که هدايت آن را در ادبيات آزموده بود؛ مبارزه با حماقت و سلطه و ستم، درگيري با جهان بيمعنا شده، افشاي حقيقتي به خون کشيده توسط قدرتهاي مسلط تاريخي، بيان واقعيت انسان اهل جهانشهر زير آفتاب ظالم عصر خود.
اهل نظر در ايران اردشير را چنان که بايد شناخته و ستودهاند. شکوفايي هنر اردشير پس از مهاجرتش نيز ادامه يافت و به اوج رسيد. با معتبرترين نشريات جهان همکاري ميکرد و در پيکره هنر جهاني، امضاي معتبر خود را داشت. آخرين نمايشگاه آثارش که در انجمن آسيايي نيويورک برگزار شده بود و غالب آن آثار از گنجينه کتابخانه کنگره آمريکا به امانت آمده بود، مايه تحسين منتقدان معروف شد و ناقدان هنري آن آثار را با کارهاي "گويا" و "دوميه" مقايسه کردند و اين برترين اعتباري است که يک هنرمند شرقي ميتواند دريافت کند و اعتبار محصص مايه فخر فرهنگ ايران معاصر است.
براي خانواده او و دوستان و دوستدارانش آرزوي شکيبايي دارم. اميدوارم براي طرح و بررسي آثار او، اهتمامي همهجانبه در کشور آغاز شود تا نسل جوان بزرگان عصر خود را که زاده اين فرهنگ و اين کشورند، بهتر بشناسند.
• روزنامه اعتماد، شماره 1792، 21 مهر 1387