كدخبر: ۷۴۳
تاريخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۸۷ - ۱۰:۳۵
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
بیانیه‌ای با امضای محصص و گلسرخی
هادی حیدری
نقدی بر آثار اردشیر محصص: نه!
بیانیه‌ای با امضای محصص و گلسرخی: بله!
اردشیر محصص در کنکور دانشگاه تهران برای دو دانشکده هنرهای زیبا و حقوق پذیرفته شد و از میان این دو رشته تحصیلی، حقوق را انتخاب کرد؛ چرا که هنر را در دانشکده وجود خویش آموخته و در کارگاه جامعه دنبال می‌کرد. او از پشت عینک تیره و ذره‌بینی خود، تصویرگر عصر خویش شد. در حصار ایران باقی نماند و طراحی جهانی شد؛ چرا که از پشت همین عینک ریزبین، جهان را نابرابر یافت. بسیاری از طرح‌های او در معتبرترین نشریات جهان، مانند لوموند و گاردین در کنار طرح‌ها و کاریکاتورهای بزرگترین طراحان و کاریکاتوریست‌های هم‌عصر او منتشر شد: دهه 1960.
در ایران، با یگانه روزنامه‌ای که به صورت منظم همکاری کرد "کیهان" بود؛ اما نه برای همه صفحات و همه مقالات این روزنامه. پنج‌شنبه شب‌ها، بسیاری از اهل هنر ایران، کیهان را به سرعت ورق می‌زدند تا به صفحه 6 ـ ویژه هنر و اندیشه کیهان ـ برسند. بندهایی از مقالات پیچیده علی‌اصغر حاج سیدجوادی در ستایش از سوسیال دمکراسی در این صفحه با طرح‌های اردشیر محصص معنای خود را می‌یافت.
خسرو گلسرخی، کوچکترین قرابتی با سلوک نرم و گفتار آرام و زمزمه‌گونه اردشیر محصص نداشت، اما خود را در طرح‌های پرخاش‌جو و سلطان‌ستیز محصص یافته بود. شاید یک اندیشه بودند، اما در دو قالب.
در همان دهه، خسرو گلسرخی که در دو روزنامه "آیندگان" و "کیهان" نقد هنری می‌نوشت، بر کارهای اردشیر محصص نقدی نوشت که یک سال پیش از دستگیری و اعدام او در "کیهان سال" منتشر شد. آن‌چه را می‌خوانید، برگرفته‌شده از آن نقد ستایش‌آمیز گلسرخی از طرح‌های اردشیر محصص است. چنان ستایش‌آمیز که گویی گلسرخی روان پرخاش‌جوی خود را در آن‌ها یافته است. آن‌چه او می‌نویسد، فراتر از نقد است؛ بیانیه‌ای است مشترک با امضای محصص و گلسرخی علیه روابط اجتماعی آن دوران.

اردشیر، عوامل جهت‌دهنده زندگی انسان را در موقع تاریخی خاص باز می‌شناسد و آن را در خود انسان پیاده می‌کند، و این است که انسان‌های او تاریخچه غمبار و پرعقوبت دنیای بورژوازی‌اند.
اردشیر محصص به شکفتگی و دانایی در کار خویش رسیده است و همین است که انسان را در این‌گونه جوامع غولی نمی‌بیند که مسلط به شرایط زیستی خویش است، بلکه او را زبون و درمانده می‌بیند. او را حشره‌ای می‌بیند، که در چارچوب یک نظام می‌فرساید، تهی می‌شود، تقلا می‌کند، راه رهایی را گم می‌کند و از اصل خویش مهجور می‌ماند. این انسان به هرز رفته، بی‌چهره می‌شود و تن به هر راهی که برایش پیش می‌کشند می‌دهد. چقدر مضحک است که این انسان سر به دنبال افتخارات نیز هست، و همین انسان خنجر به روی "خودی" می‌کشد، چرا که در تالاب‌های عفن، مطرح نیست. منافع، انگیزه ادامه و مبارزه است. منافع تنها و تنها فردی می‌شود، برای آن‌که افتخارات به انسان رو آورد، باید انسان بی‌مفهوم باشد، باید تن به هر حقارت و تملقی بدهد. اردشیر گاه انسان را چنان درمانده نمایانده که رستگاری را با پرچم ساختن از دستمال اشتباه گرفته است، در پاره‌ای از کارها، اردشیر وقایع‌نگار عصر تملق است.
آقایان! می‌دانید؟ اردشیر با آن لبخند بودایی که هرگز از مهربانی و نوازش بویی نبرده است، تنها کاریکاتوریست نیست و یا مشتی خط و احیاناً فکر و رنگ سیاه مرکب. او طراح سران است، ما را به اصل خویش رجعت می‌دهد، تاریخ را متوقف می‌کند، تا امروز را در آینه دیروز بنگری. در هنگامی که کلمات در برابر تابلوهای "ورود ممنوع" قرار گرفته‌اند، اردشیر علامت‌گذاری و نقطه‌گذاری نمی‌کند. فرصت انطباق را به ما می‌سپارد. شمایل قاجاری برای او تمثیلی بیش نیست.
"اردشیر" در این راه "دن کیشوت" نیست با شمشیر و سپر کاغذی و فاتح سرزمین‌های موهوم. او شوالیه خشمگین هم نیست در پشت میز گرد. او دهان اعتراض است. در میان ما تیغ می‌کشد، تیغ در چشم من و تو که حقیقت را همواره با واقعیت روزمره اشتباه گرفته‌ایم. او می‌خواهد روزگاری را بازگوید که در آن حقوق بشر، نوع‌دوستی، روابط متعالی انسانی، احساسات والای بشر شوخی شیرینی بیش نیست.
"سیاه" از گرسنگی با حنجره‌ای دریده فریاد می‌کند، انسان‌ها از سگ‌ها دم تکان دادن را آموخته‌اند، سرها قبل از مبارزه بریده شده است. بی‌چهرگی حاکم است. زبان با چرخش در دهان "افتخار" اعطاء می‌کند، چه فرقی می‌کند که صد نفر یک سر داشته باشند؟ معصومیت بره‌وار و دست به سینه ماندن رسالت تاریخی بشریت نیست!
دختری لبش را گم کرده و راستی چه فرقی می‌کند که سر انسان بر تن او باشد و یا در قابی اسیر آمده بر دیوار؟
شمشیر زن در سرزمین "سر"های بریده فاتح مطلق است، برای جنگیدن به اندیشه و سر نیازی نیست، دیگران می‌توانند به‌جای ما بنویسند، دیگران می‌توانند به‌جای ما زندگی کنند، خوب! چه می‌شود کرد؟ اردشیر این‌ها را می‌گوید.
اردشیر هجوم به کادرهای "مهربانانه" و "نوع‌دوستانه" بشری برده است تا آقایان نقاب‌دار مضحک‌تر باشند.
پاره‌ای از کارهای این مرد زیاده از حد فروتن، این کافکای کاریکاتوریست، شانه به شانه هنر انگیزه‌ای می‌سازد. از قوه محرکه کافی برخوردار است، به تو هشدار می‌دهد که نمی‌توانی از سر آسودگی در سالن‌های در بسته، به سونات‌های ملایم گوش فرادهی و در فاصله سونات‌ها سیگاری دود کنی.
اردشیر توانسته کلمه را که مهم‌ترین عامل ارتباط است، به خط نزدیک کند. اگر یک کلمه می‌تواند بزرگترین مفاهیم را بیان کند، او با خط به بیان این مفاهیم نشسته است. کارهای "اردشیر" مرثیه‌ای برای بره‌های معصوم است!
 
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"