كدخبر: ۷۳۶
تاريخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۸۷ - ۱۰:۰۴
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
از مدیریت تا رهبری
مرتضی پيله‌ور جاوید
کتاب "از مدیریت تا رهبری" اثر لارنس. ام. میلر در سال 1996 میلادی نوشته شده و در سال 1381 شمسی در یکصد و سیزده صفحه توسط دکتر مهدی ایران‌نژاد پاریزی ترجمه و توسط نشر مدیران در ایران چاپ شده است.
ترجمه این کتاب، شامل یک مقدمه از مترجم، پیامی از ناشر و دارای هفت فصل، پی‌نوشت، معادل فارسی واژه‌ها و عبارات انگلیسی، فهرست اعلام و معرفی دیگر آثار مترجم است.
من ام. میلر را نمی‌شناسم و نمی‌دانم مؤلف چند کتاب مدیریتی است. نمی‌دانم اکنون کجاست و به چه کاری و محتوای کتابش، لحاظ تجربه کدام سازمان‌هاست. برای شناختش بهترین ابزاری را که سراغ دارم، اینترنت و جست‌وجوگرهایش (که من آن را معجزه‌ای در وب می‌دانم) است، ولی این بار نیز بزرگترین ضعفم رخ می‌نمایاند. نادانایی‌ام در زبان انگلیسی و این بهانه‌ای مجدد می‌دهد به من شاید برای شروع تحصیل مجددش. پس در نقد کتاب، بدعتی نو می‌گذارم و به‌جای مؤلف، مترجمش را معرفی می‌کنم؛ مهدی ایران‌نژاد پاریزی را.
دکتر ایران‌نژاد پاریزی، نویسنده و مترجم کتاب‌های بسیاری است در مدیریت و از قضا بیشترین خدماتش در حوزه بهبود روش‌های مدیریت، در سازمانی که من متعلق به آنم اثرگذار شده است. وزارت نیرو اکنون مفتخر به داشتن مؤسسه آموزش مدیریت کرج است و این افتخار نصیب این استاد گرامی است به عنوان یکی از بنیان‌گذارانش؛ جایی که او در هنگام شروع، قصد داشت و اکنون نیز در تلاش است تا آن را به آرمان پایگاه علم مدیریت ایران مبدل کند. من به همه اساتید علم مدیریت ایران احترام می‌گذارم و صد البته نظر دانش‌آموختگانش را نیز گرامی می‌دارم. بسیاری دکتر مهدی الوانی را پدر علم مدیریت ایران می‌نامند، اما من به این باور و درک رسیده‌ام که دکتر ایران‌نژاد، پدر عاشق علم مدیریت ایران است. او عاشقانه تدریس می‌کند و همه گفتارش به واقع برایش باور شده است و لاجرم برای دانشجویانش، باور می‌شود و این از نگاه من رازِ موفقیت این مرد بزرگ است.
کتاب "از مدیریت تا رهبری" از نظر من بسیار خواندنی و کاربردی است. آن‌گونه که مترجم نیز در مقدمه خود به آن این‌گونه اشاره دارد: "تمام هدف این کتاب آن است که مدیران را به ورای مدیریت سنتی هدایت کند و لازمه‌های جدید را برای هدایت مؤسسات امروزی در اختیارشان قرار دهد. این کتاب می‌خواهد مدیران امروزی را با چالش‌های نقششان، نگرششان و ارزش‌هایشان در رابطه با رهبری سازمان رویارو نماید."(ص 9) نویسنده می‌خواهد با نه اصلی که در فصل پایانی کتاب به آن رسیده است، به مدیران بیاموزاند که چگونه رهبری کارآمد را در تمام برنامه‌های روزانه برای رشد و پرورش حرفه و کسب و کارشان اعمال کنند.(ص 10) ناشر نیز از فرصت چاپ این کتاب استفاده کرده و در پیام خود به نتایج منفی غفلت در آموزش مدیریت اشاره می‌نماید و یکی از نتایج آن را این می‌داند که: "مدیران به‌جای تأکید بر خلاقیت و نوآوری، روی کنترل تکیه می‌کنند" و تأکید می‌کند که مدیریت باید به عنوان یک علم قلمداد شود.(ص 12) چرا که با روش علمی می‌توان مدل‌های متفاوتی برای یادگیری عرضه کرد و در نهایت ناشر هدف خود را از چاپ این کتاب، "کمک به مدیران برای رویارویی با مشکلات مدیریت در این عصر پُرتلاطم" قلمداد می‌کند.(ص 13)
ام. میلر به منظور تبیین نقش رهبری در پیشرفت سازمان در قالب فصل اول کتاب خود به ابعاد ماهیت رهبری می‌پردازد و به این موضوع اشاره می‌نماید که فنون خاص در صورتی می‌توانند کارساز باشند که به وسیله رهبری کارآمد به‌کار گرفته شوند و معتقد است که بیشتر شکست‌ها در ایجاد تحول، در واقع شکست‌های رهبری هستند و به ابزار و فنون ارتباطی ندارند.(ص 15) هرچند در دنیای جدید، هیچ‌کس نمی‌تواند نقش برجسته رهبری را در پیشبرد اهداف سازمان‌ها منکر شود، اما از نظر من در این زمان مؤلف می‌بایست همزمان نقش بسیار مؤثر متقابل و دو سویه ابزار و فنون با مدیریت و رهبری را بیان می‌داشت و یک‌جانبه هر عدم موفقیتی را به ضعف رهبری قلمداد نمی‌کرد! همه می‌دانیم که موفق‌ترین رهبرها نیز بدون ابزار و لوازم و فنون در هر سازمانی محکوم به شکستند و موفقیت‌های دو سازمان را فقط در موقعی می‌توان قیاس کرد که در دامنه‌ای محدود از متغیرها، ابزار و فنون تقریباً برابری نیز داشته باشند. اساساً داشتن آن ابزار و فنون را هم به واقع می‌بایستی جزئی از موفقیت‌های گذشته سازمان تلقی کرد. موضوعی که مؤلف در ادامه برای مثال "رهبری کارآمد" عملاً به نظر اینجانب صحه می‌گذارد و در بیان داستان "نبرد ترافالگار" به حداقل برابری امکانات نلسون و ویلنوو اشاره می‌کند.
نویسنده کتاب "از مدیریت تا رهبری" معتقد است، رهبری موضوع پیچیده‌ای نیست و همچنین مستلزم هوش فوق‌العاده‌ای هم نیست.(ص 20) پس رهبر چه برجستگی و یا شاخصه ویژه‌ای باید داشته باشد؟ از نظر اینجانب، این نوع نگاه به مقوله رهبری سازمان‌ها، به مانند تحلیل یک مسابقه فوتبال انجام شده است که نتیجه آن را همه می‌دانند، پیش‌بینی نیست و کتاب تا این‌جا خصوصیت خاصی را برای رهبر شدن مدیران در سازمان‌ها بیان نمی‌دارد؛ هرچند که در ادامه به صورت مشروحی به آن می‌پردازد. مؤلف در ادامه می‌نویسد که درک خصوصیات لازم برای رهبران کار سختی نیست، بلکه به‌کار بردن این خصوصیات در زندگی انسان، مشکل است.(ص 20) مؤلف آن‌گونه که خود می‌گوید، آن‌چه را که در این کتاب بر آن تأکید نموده است به واقع مربوط است به آن‌چه شما می‌توانید برای تحقق نقش رهبری‌تان در سازمان انجام دهید. اما آن‌چه شما انجام می‌دهید، نقش است و نقش‌آفرین نیست و در صورت عدم سنخیت نقش و نقش‌آفرین، در اغلب موارد با شکست همراه خواهد بود. تأکید نویسنده بر این است که عمل کردن و ایفای نقش با رهبر بودن تفاوت داد و به مدیران توصیه می‌کند که شما باید به رهبر شدن فکر کنید، چرا که اگر رهبر شوید، عمل کردن مانند یک رهبر، طبعاً نتیجه آن است و به دنبال آن خواهد آمد.(ص 22) از مهمترین خصایص رهبران، ذکر مداوم این پرسش از خود است که "چه کسی می‌توانند بشوند." رهبران نباید خود را با دیگران مقایسه کنند، بلکه آن‌ها می‌بایستی خود را با ظرفیت بالقوه خود قیاس کنند و درک این خود بالقوه در ادراکات رهبر حائز اهمیت است. به پاراگراف زیر توجه کنید: "رهبری ماهرانه آن است که به ما کمک کند تا زندگی‌مان، اعمالمان و انرژی‌مان را با چنان هدف و مقصودی پیوند دهیم و همین ارتباط است که خود منبع انرژی است."(ص 25) بسیار سخت می‌شود فهمید که منظور چیست و یادگیری آن بسیار سخت‌تر و به‌کار بردن این واژگان در یک سخنرانی یا مذاکره شفاهی، عملاً محال. من هیچ لزومی برای به‌کار بردن مفاهیم این‌گونه در تبیین نظر نویسنده در این کتاب نمی‌بینم و انگار جملاتی این‌گونه از جنس این کتاب نیستند؛ چه که کتاب حالتی کاربردی دارد و در حالت کلی بسیار قابل فهم و درک آن خیلی راحت است.
نویسنده "خودپسندی" را البته با کمی تردید و استفاده مکرر از واژه شاید، اجزای لازم رهبری می‌داند. اما احتمالاً و از نظر من، نویسنده یا احتمالاً مترجم، نتوانستند این مبحث را به صورتی اخلاق‌گرا ارائه کنند.(ص 25) این شاید از آن مواقعی باشد که انسان برای بیان نظرش واژه کم می‌آورد و ناچاراً شاید باید از واژه خودپسندی استفاده می‌گردید. خودپسندی آن‌گونه که ما در ادبیات از آن تعبیر داریم، از سمت و سوی هرکسی که باشد پسندیده نیست و موجب دوری دیگران از او می‌شود و این با اصل تبعیت و پیروی در رهبری کاملاً در منافات است. بیان این نکته که رهبران احساس نیاز نمی‌کنند که بابت دستیابی به توانایی‌هایشان مورد قضاوت دیگران قرار گیرند(ص 24) هم به نوعی دیگر دچار مشکل است، چرا که قیاس با همسانان حداقل می‌تواند به درک توانمندی‌هایشان و تشویق خود در موفقیت بیانجامد. در مطالعه تا اینجای کتاب به این باور شاید برسید که نویسنده عملاً به‌جای ارائه راهکارهای پرورش مدیرانی که قرار است رهبری سازمان را در دست گیرند، به نظر نوعی تحلیل و تفسیر از عملکرد رهبران سیاسی را معیار نموده است و ناخواسته به‌جای سازمان‌ها و شرکت‌ها، خواننده به یاد کشورها می‌افتد.
مؤلف به زیبایی به نکته‌ای کوچک، اما اثرگذار اشاره می‌کند. او معتقد است، انجام یک سخنرانی یک ساعته، تصویر کوچکی از نقش رهبر در یک سازمان به‌دست می‌دهد و صراحتاً عنوان می‌دارد که اگر جهت یا هدف مهمی را برای سازمان نمی‌شناسیم، می‌بایستی از آن موقعیت کناره‌گیری کنیم(ص 24) و بیان می‌نماید که رهبران با القای حس داشتن هدف در پیروان خود، انرژی انسانی به‌وجود می‌آورند.
در صفحه 27 و در توضیح عنوان "عامل صداقت"، مؤلف بیان می‌دارد که دوران ما دوران بی‌اعتمادی است، درحالی که به‌نظر می‌رسد، اعتماد در دوره ما از همه اعصار در طول حیات بشریت بیشتر است! با همه مطالعه‌ام در زمینه تاریخ، من به زندگی در دوره خود افتخار می‌کنم. هرچند شاید وضعیت موجود آرمان نباشد، اما باید و هر روز آن را تقویت کرد؛ با تأکید بر داشته‌هایمان و اصرار بر تقویت باورهایمان. انکار به یک‌باره همه واقعیت‌های مثبت جهان امروز، به‌ نظر بیشتر از سوی سیاسیون و رهبران چپ دنیا ابراز می‌شود و شنیدن آن از زبان یک استاد علم مدیریت برایم کمی تأمل برانگیز است. در تکمیل ادعایم، نویسنده همچنین اعتقاد دارد دوران ما، دوران تفرقه است؛ عصر دوری نژادها و ملت‌ها از همدیگر است، که باز نظر اینجانب کاملاً مخالف نویسنده است. من می‌گویم دوران ما، دوران آگاهی است. دوران دانایی است. زمانه‌ای که ما در آن می‌زییم، عصر وحدت و یکپارچگی و جهانی‌شدن است و انسان قرن 21، تمام ابزارهای این اتفاق میمون را فراهم کرده است و باید مورد تحسین تاریخ باشد.
نویسنده، افزایش تعداد کشورها را نشانه‌ای از گسترش تفرقه می‌داند، اما برعکس خود و در جایی دیگر، عنوان می‌دارد که "گوناگونی، سرچشمه و منشاء خلاقیت است."(ص 34) من معتقدم امروزه اتحاد و تفرق در دنیای مدرن معنای دیگر یافته است. کشورها و ملیت‌ها در قالب پیمان‌ها و توافق‌نامه‌ها و نهادهای سازمان ملل و بسیاری مانند این، برخلاف نظر ام. میلر درحال نزدیک شدن به همدیگرند. عصر ارتباط چنان مردمان زمینی را با هم درآمیخته است که شعر سعدی را بر سر درب سازمان ملل معنا می‌کنند: بنی آدم اعضای یکدیگرند... همان‌گونه که ایشان نیز در نهایت بر ایجاد نظم نوین جهانی تأکید می‌نمایند.(ص 31)
نویسنده در حوزه ماهیت رهبری، به زیبایی به خصایصی نظیر نارضایی خلاق، صداقت، عوامل ایجاد اتفاق نظر، عوامل ایجاد یکپارچگی، عامل خلاقیت و اراده می‌پردازد و هرکدام را با تشریح کامل به عنوان یکی از ابزارهای رهبری و گامی برای موفقیت در این راه می‌داند. در نگاه کلی، همه عوامل فوق، خصوصیاتی است که وجود آن‌ها در شخص رهبر، تعیین‌کننده تأثیر وی در یک سازمان است. مؤلف در بیانی احساسی، اما قشنگ و زیبا به خوانندگان خود عنوان می‌دارد که اگر به ایجاد این خصوصیات در خود اهتمام ورزید، بدون تردید تبدیل به یک قهرمان شده و می‌توانید جهان را دگرگون سازید.(ص 36) من هیچ‌گاه از واژه "دگرگونی" استفاده نمی‌کنم و بهتر است به‌جای این واژه که در فارسی به معنای "کن فیکون کردن" یا "انقلاب" و مانند آن است، از واژه "اصلاح" یا "تحول" یا "تغییر مثبت" و مانند این‌ها استفاده شود.
فصل دوم کتاب، فصل قدردانی بصیرت و ارزش‌ها و تبیین و تکرار آن‌ها از سوی رهبران است و در آن تأکید شده است که فرهنگ‌هایی به برتری می‌رسند که دارای دورنمایی مثبت و واضح و مشخص از آینده خود و ارزش‌هایی هستند که باعث اتحاد و تحرک اعضای آن‌ها می‌شود(ص 37) و این خود، نقش رهبری را در این فرآیند بیان می‌دارد. بصیرت، حکم هدایت مسیر و ارزش‌ها حکم عوامل پیوند را دارند. از وظایف اصلی رهبری، بیان دورنما و ارزش‌های سازمان است.(ص 39) رهبران باید به گونه‌ای عمل کنند که کارکنان احساس نمایند با هدف سازمان در ارتباطی مستقیم‌اند. همه رهبران بزرگ دریافته‌اند که قدرت آن‌ها بر پایه بینشی است که به پیروان خویش هم تسری می‌دهند.
مؤلف در ادامه این فصل و پس از ذکر همه آن‌چه که رهبران باید با بصیرت بر ارزش‌ها تکیه کنند، به این نکته می‌پردازد که یک رهبر چگونه می‌تواند در کلیه بخش‌های شرکت، بینش خلق کند که باعث پیوستگی و انسجام شود و چهار اقدام را بررسی می‌کند.(ص 43) بیان هدف و مقصود توسط رهبر به این معنا که رهبران سازمان همگی باید در این‌خصوص اتفاق نظر داشته باشند که سازمان چگونه است و چگونه می‌خواهد باشد. موضوع دوم، القای بینش سازمان است و منظور، تکرار اهداف سازمان به انحاء مختلف و به صورت مداوم است. ضمن این‌که، رهبران همان‌گونه که سخن می‌گویند، همان‌گونه نیز باید باشند.(ص 44) موضوع بعدی این است که رهبر می‌بایستی بصیرت سازمانی را به یک نقطه مرجع فعال تبدیل کند، ضمن این‌که می‌بایستی الگوهای مثب را ستوده و ترویج کند.(ص 45) ام. میلر در فصل سوم کتاب "از مدیریت تا رهبری" به نقش برجسته و تمام‌کننده مشتری در سازمان می‌پردازد و نقش رهبر در رضایت این عنصر حیاتی سازمان را برمی‌شمرد.
به‌طور کلی، این فصل در سه قسمت بازار کنونی، نیازمندی‌های بازار آینده و یافتن مشتریان آینده تقسیم‌بندی می‌شود و در هر مرحله، نقش رهبر مورد بررسی قرار می‌گیرد.(ص 48) نویسنده تأکید می‌کند، موفقیت‌های امروز شما، نتیجه توانمندی‌های کنونی شماست. معلوم کردن نیازمندی‌های آینده بازار، با درک این‌که جایگاه کنونی شرکت شما در بازار چگونه است و شناخت نقاط قوت و ضعف آن شروع می‌شود. رهبران می‌بایستی عوامل عمده مؤثر در تغییر شرایط بازار را بررسی کنند، سخت‌ترین کارها را انجام دهند و سپس حتی تمرین‌هایی در این زمینه ارائه می‌شود.(ص 59) کار تیمی و مشکل‌گشایی در همه رده‌ها به عنوان یکی از وظایف و الزامات رهبری سازمان در قالب فصل چهارم کتاب مورد تأکید قرار گرفته است. مسئولیت رهبری، الگو بودن است. رهبرانی که از دیگران می‌خواهند به مسیری بروند که خودشان مایل به در پیش گرفتن آن نیستند، به هیچ وجه رهبر به‌شمار نمی‌آیند.(ص 61) یکی از متداول‌ترین علل شکست این است که مدیران ارشد، رویه‌های جدید را از حیث تئوری و نظری می‌پذیرند، اما این‌ها را از ته دل قبول ندارند و برایشان به صورت عادت درنمی‌آید. بسیاری از تیم‌های مدیریتی رده بالا، وظیفه‌شان را در این می‌بینند که کار دیگران را بررسی کنند و در مورد کار آن‌ها و نتایج به‌دست آمده قضاوت کنند.(ص 63) در سازمان‌های دارای عملکرد بالا، مدیران در هر رده‌ای از سازمان، خود را به عنوان رهبران تیم می‌بینند که در هدایت جلسات و حل مشکلات گروه مهارت یافته‌اند.(ص 66)
نویسنده آن‌گاه که می‌خواهد از نقش یا به واقع وظیفه رهبران در ایجاد تحول سازمانی بگوید، از قول پیتر دراکر، می‌نویسد که شرکت برای دو منظور به‌وجود می‌آید: "نوآوری در تولید محصول" و "بازاریابی." هنگامی که در مورد اول شکست می‌خورد، نمی‌تواند که در مورد دوم موفق شود.(ص 70) و در ادامه مجدداً تأکید می‌نماید که ماهیت دیوان‌سالاری این است که خلاقیت را خفه می‌کند. من اعتقاد دارم، نویسنده مدیریت را با قرار گرفتن در حداکثر بی‌نظمی اداری برابر می‌داند و این نوع جملات که ناشی از مخالفت با نظم است، در این کتاب به وفور دیده می‌شود. رفتار مدیران و رهبران در برخورد با خلاقیت متفاوت است. مدیران تصور می‌کنند که می‌توانند خلاقیت را اداره کنند، اما این استفاده از توانایی‌های عقلایی برای حل یک مسأله غیرعقلایی است، ولی رهبران به گونه‌ای دیگر عمل می‌کنند. وظیفه آن‌ها بنا کردن یک فرهنگ فراگیر است که از خلاقیت حمایت کند. این فرهنگ نه فقط بایستی تا حدودی بی‌نظمی را تحمل کند، بلکه باید محیطی آکنده از شور و اشتیاق فراهم آورد(ص 70) و این نظرات به نظرم همه از آن حس نویسنده است که بی‌نظمی را جزئی از خلاقیت می‌داند.
ام. میلر در این کتاب، نقش و معیارهای رهبری را در نتیجه عملکرد آن‌ها جست‌وجو می‌کند و می‌گوید رهبران، پندارها و باورها را نتیجه‌ای عملی درمی‌آورند، چه که اعتقاد بر این است که این عمل است که باعث ایجاد نتایج می‌شود(ص 77) و با ارائه مثالی یا بهتر بگویم نتیجه تحقیقی در رابطه با تأثیر ساختار زندان در رفتار بشر با استفاده از دانشجویان در نقش زندانی و زندانبان، به شایستگی نقش محیط را در رفتار افراد و کارکنان سازمان مشخص می‌کند و نتیجه می‌گیرد که شرکت‌های بزرگ با واگذاری تصمیم‌گیری به نیروی کار، رده‌های مدیریتی خود را کاهش داده‌اند و این را به عنوان یک پیشنهاد عملی مطرح می‌سازد.
سرانجام همه مطالب شش فصل اول کتاب در قالب فصل هفتم، در نه عنوان و قاعده کلی به همراه سه نتیجه‌گیری بر هر اصل تعریف شده است. ام. میلر این نه اصل را به این صورت عنوان می‌دارد: 1. اصل روحیه 2. اصل هدف 3. اصل خلاقیت 4. اصل چالش و پاسخگویی 5. برنامه‌ریزی برای موارد اضطراری 6. اصل وحدت و تنوع 7. اصل صلاحیت تخصصی 8. اصل اداره کارآمد 9. اصل تصمیم‌گیری در محل و این روشی است موفق در اثرگذاری مطلوب هر کتاب علمی که به زیبایی در کتاب "از مدیریت تا رهبری" بر آن تأکید شده است و آن را به یک اثر کاربردی مبدل می‌سازد.

نتیجه‌گیری
در یک نتیجه‌گیری کلی می‌توان گفت که کتاب "از مدیریت تا رهبری" اثری علمی ـ کاربردی است و از نظر من، برجستگی قسمت کاربردی آن ناشی از ترجمه زیبای دکتر ایران‌نژاد پاریزی است که خود همواره درگیر مباحث عملی مدیریت در ایران بوده است. کتاب در اکثر مواقع از ترجمه روان و زیبایی برخوردار است، به‌طوری که خواننده را برای ادامه خواندن تشویق می‌کند. کتاب از نظر ذکر جزئیات غنی و از نظر ارتباط با سازمان‌های واقعی، مجذوب‌کننده و از جهت دامنه موضوع، بسیار گسترده است. به باور من، این کتاب با پندارهای مربوط به چند دهه پیش نوشته شده است؛ آن هنگام که هنوز بشر امروزی درگیر تفکیکات و تقسیماتی از نوع چپ و راست جهانی بوده است و اندیشه‌های جهانی‌شدن هنوز به مانند امروز جهان‌شمول نشده بود و به همین واسطه است که تفرق و نفاق در این کتاب به صورت بارزی از خصوصیات دوران ما برشمرده می‌شود.
در مجموع بسیاری از راهکارهای ارائه‌شده در این کتاب برای تبدیل مدیران به رهبران سازمان، قابل توجه و مفید است. کتاب "از مدیریت تا رهبری" می‌تواند برای برنامه‌ریزان، مدیران و تصمیم‌سازان و همه اشخاصی که به نوعی با مدیریت سازمان‌های کوچک و یا خیلی بزرگ درگیرند، صرف‌نظر از این‌که در کجای این کره قرار دارند و دارای چه فرهنگ و مذهب و ایدئولوژی‌ای هستند، مفید و یاری‌رسان باشد. یک ضرب‌المثل قدیمی، می‌گوید: "مردم برنامه‌ریزی نمی‌کنند که شکست بخورند، بلکه اکثراً برنامه‌ریزی نمی‌کنند." هر مدیر برای تبدیل شدن‌اش به رهبر می‌بایستی برنامه‌ریزی کند و بهترین راهکار و برنامه می‌تواند استفاده از بند بند و نکته نکته این کتاب ارزشمند باشد و همه این‌ها می‌تواند این کتاب مفید (نویسنده ـ مترجم ـ ناشر) را قابل تقدیر نماید.
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"