سینمای من بیطرفانه نیست. من سعی میکنم به مسائل تراژیک نزدیک شوم و این گزینش آگاهانه و ارادی برای دراماتیزه کردن فیلمم، منافی بیطرفی محض است، ولی خودم را با فاصله از سوژه نگه میدارم. مثلاً اگر در صحنهای مادری بر مرگ کودکش گریه میکند، من دوربینم را به سویش میبرم، ولی دیگر اصرار نمیکنم که کلوزآپ بگیرم و ... و در کل مداخله احساسی در صحنه نمیکنم.
بیست و هفتم اردیبهشت 1387، ورک شاپ مازیار بهاری ـ مستندساز نامدار و تحسینشده ایرانی ـ در ادامه ورک شاپ تهران و انجمن مستندسازان ایران در خانه سینما، در شهر لاهیجان برگزار شد. آثار گزارشی مازیار بهاری در جهان محبوبیت زیادی دارد. او گزارشهایی از عراق تهیه کرده و به افشای ارتش آمریکا و منافقین پرداخته است.
عباس کیارستمی (و شایعه حضور بیخبر ژولیت بینوش در لاهیجان)، جعفر پناهی، سیفا... صمدیان، شادمهر راستین، پیروز کلانتری، محمد تهامینژاد، حضور مسعود کیمیایی و پذیرایی بهیاد ماندنی یک علاقهمند کارهای فرهنگی و صاحب کارخانه چای کارمین (نعمت یاورزاده) و این بار مازیار بهاری... همه و همه با کاتالیزور یک منتقد نامآشنای لاهیجانی: احمد میراحسان... . تصور آنکه ژولیت بینوش و عباس کیارستمی بی سروصدا از خانه میراحسان سر درآوردند، همانقدر تعجبآور است که فردا باخبر شویم اسکورسیزی با هواپیمای اختصاصی در حیاط خانه او فرود آمده. اما اگر این را شنیدید، تعجب نکنید چون همه قبلیها در همین سال 1386 در لاهیجان اتفاق افتاده است.
برگزاری این ورک شاپهای مهم، یک اتفاق مهم حتی در سطح ایران است و بیتردید لاهیجان در این میان پدیدهای غیرقابل انکار و غبطه برانگیز برای خیلیهاست. شهری با جاذبههای بسیار و بیشک از زیباترین شهرهای ایران (اگر نگوییم زیباترین)... . شهری که امروز حتی سینما ندارد و هیچ برنامهای در هیچ زمینه فرهنگی در آن جریان ندارد و تازه به دوران رسیدگی و بدسلیقگیها، زیباییهای طبیعی شهر را هم دارد به نابودی میکشاند، چه رسد به برنامهریزی برای امور فرهنگی که به هرحال خرده ذوقی هم میخواهد... . در این حال و احوال، این حرکتهای بیچشمداشت فرهنگی و بدون حمایت متولیان فرهنگی فقط و فقط یک دلیل دارد: شیدایی و عشق.
در تاریخ جمعه بیست و هفتم اردیبهشت، ورک شاپ مازیار بهاری در دو قسمت صبح و عصر برگزار شد.
جلسه صبح را میراحسان اداره کرد. فیلمهایی از بهاری نمایش داده شد: آیتا... سیستانی، و عنکبوت آمد، نقاشی کن، هدف خبرنگار و ... . همچنین مستند "کارت قرمز" مهناز افضلی نیز به نمایش درآمد. جلسه صبح، شامل بحث تئوریک درباره مستند گزارشی بود: ساختارهای نوین مستند گزارشی، علل عدم رشد آن در ایران، غلبه ذهنیگرایی و فرمالیسم در کشور ما و ... .
میراحسان در بخشی از سخنانش، گفت: همه سینمای مستند و آنچه به نام مستند گزارشگر میشناسیم، در آغاز یک چیز بودهاند. اولین تصاویر برادران لومییر، نخستین تصاویر خبردهنده بودند. در آن زمان، هر تصویری به دلیل تازگی پدیده سینما ارزش خبری داشت... . از آنجا که مستند به ساختار مدرن زندگی و اقتصاد و فنآوری و سرمایهداری و رقابتهای بخش خصوصی و توسعه اجتماعی و توسعه ارتباطی بستگی دارد، مانند هر کالای وارداتی به ایران رنگ و بوی سورئال میگیرد.
هر چقدر در غرب مستند در پیوند با زندگی مردم و تصویر جامعه بود، ورودش به ایران کارکرد معکوسی داشت. اولین مستندهای خبردهنده در ایران به مظفرالدین شاه و دربار و اخبار دلقکهای او و سرگرمیهایش اختصاص دارند و عجیب نیست که در آن جامعه عقبمانده قاجاری، مهمترین خبرها مربوط به شاه بود و مستند و خبر هم دربست درباره او! دیکتاتوری رضاخان و فروکردن مدرنیزاسیون به جامعه از سوی او و عقبماندگیهای فرهنگی آن دوران، باز هم گزارشهای مستند را مختص به آن شاه دیکتاتور کرد و باز نشانی از زندگی جامعه و مردم در آن دوران در دست نیست.
در دوران محمدرضا با وجود توسعهیافتن نهادهای مدرن و ابزار تصویری، باز هم کانون مستندها باید شخص شاه میبود! عجیب نیست علیرغم بودن دوربین، از انقلاب مشروطه و رویدادهای بزرگ داخلی همچون قیام جنگل، قیام کلنل پسیان، محاکمه 53 نفر، اعتصابات و حتی وقایع بعد از جنگ جهانی دوم و ملیشدن نفت تصویری نداریم! اگر هم تصاویری هست، فیلمهای تولیدشده توسط متفقین و دیگران است که آنها هم محدود است. این فیلمهای گزارشی، محصول اصل چهار ترومن و تأسیس اولین نهاد رسمی است که از همکاری دانشگاه سیراکیوز و سازمان سیا و پنتاگون بهوجود آمده بود و عموماً گزارشهای جعلی از چهره روستا بنا به نیازهای آمریکا تهیه میکرد. با توجه به توسعه غربگرایانه دوران محمدرضا، مستندسازی در ایران رواج یافت. اما نه گزارشهای آزاد از چهره اجتماع، بلکه مستندهای میراث فرهنگی یا شرکت نفت انگلیس که مربوط به دهه سی است و مستندهای دهه چهل و پنجاه که به آئینها و فولکلور میپردازد. بسته بودن فضا و کوتهنظری، باعث میشد هم فیلمی چون علف (کوپر ـ پودساک) توقیف شود و هم در دهه پنجاه، مثلاً فیلمهای کامران شیردل همچون قلعه، تهران پایتخت ایران، اون شب که بارون اومد و ... .
انقلاب همه زندگی را به صحنه آورد. دیوارها فروریخت و مردم در خیابانها حضور داشتند. در آن زمان رسانه تصویری نقشی در شکلگیری انقلاب نداشت. انقلاب با رادیو، بیانیهها، اطلاعیهها و شعارها و دیوار نوشتهها و سینه به سینه پا گرفت. مستندسازان پراکنده و آزاد در سراسر کشور در آن مقطع تصاویر ماندگاری از آن انقلاب باشکوه خلق کردهاند که کاش آرشیو شود و نابود نگردد، زیرا چهره واقعی انقلاب آنجاست.
دیری نگذشته بود که جنگ تحمیلی فرا رسید. جنگ برای مستند گزارشگر ایران یک فرصت مناسب بود. هرچند تصاویر دفاع مقدس در انحصار نهادهای رسمی بود، ولی برای اولین بار بود که دوربین گزارشگر بر لبه مرگ و در وسط صحنه مرگ و زندگی قرار گرفت و عالیترین تصاویر زنده را ارائه داد که در تاریخ مستند گزارشی ما بینظیر است. هرچند بعدها روایت فاخر و عرفانی آوینی در روایت فتح بر تصاویر سنگینی میکرد و حال و هوای خاصی به صحنهها میداد، ولی تصویر مستند جنگ از جوانان بسیجی و رزمنده در لحظههای پیش از شهادت یا شهادت در برابر دوربین و واقیت روزمره زندگی در جبهه از نظر ارزش رپرتاژ تصویری ماندگار و بینظیر است.
با ورود دیجیتال، دوربین و سوژه مستند به درون خانهها هم سر زد و در دوران گذار اجتماعی و بحرانها و چالشهای آن، مستندهای بسیاری درباره حقوق کودکان و زنان و جوانان ساخته شد. امروزه با توجه به در انحصار دولت بودن مستند گزارشی در ایران و عدم وجود خریدار برای این مستندها توجه به جشنوارهها برای مستندسازان یک اصل شده است. جامعه اگر به مستند کمتوجهی کند، مثل آن است که آلبوم خانوادگیاش را از دست داده یا هرگز عکسی از رویدادهای مهم زندگیاش نداشته است.
در قسمت دوم ورک شاپ، مازیار بهاری گفت: من نمیدانم اصطلاح مستند گزارشی از کجا آمده. من در زبان انگلیسی چنین اصطلاحی را نمیشناسم و مستند گزارشی یک گونه جدا نیست. فیلمساز فیلم خود را میسازد و آگاه نیست در چه گونهای میسازد. این طبقهبندیها، کار تئوریسینهاست.
میراحسان در مخالفت، گفت: به نظرم مازیار با این حرف ارزش مستندساز را تقلیل میدهد. مستندساز میداند دارد مثلاً مستندی درباره حیات وحش، یک پدیده علمی، مستند صنعتی در معرفی و تبلیغ یک کالا، مستند اجتماعی شخصیتمحور با بررسی شخصیتها، مستند پرتره، مستند شاعرانه و انتزاعی یا هرگونه دیگر میسازد یا نه. درست است که هر مستند حاوی گزارشی کلی از رویدادی در زمان / مکان تاریخی است، اما لزوماً مستند گزارشی یا گزارشگر نیست. آیا مثلاً باله مکانیکی، جام حسنلو یا برلین سمفونی شهر یا مارهای ایرانی، ماریا، روزهای بیتقویم، جمشید و ... مستند گزارشی است؟
عناصر مستند گزارشگر، بسط عنصر خبر، نفوذ شگردهای هنری، گسترش در طول زمان و طول فیلم، توجه عمیقتر به یک واقعه و روایت پرورده آن و ... هستند که با ژورنالیزم و اطلاعرسانی تصویری مرتبط است.
مازیار بهاری، گفت: درست است. اشتباه من شاید این بود که در انگلیسی نامگذاری مخصوصی برای اینگونه ندیده بودم. فکر میکنم مستند ژورنالیستی و تلویزیونی که گزارشی وسیعتر از خبر (News) در اختیار میگذارد را میتوان مستند گزارشی نامید.
در جلسه بعدازظهر، چند مستند دیگر از بهاری نمایش داده شد، از جمله: آیتا... صانعی، عجیبترین ارتش دنیا، فوتبال به سبک ایرانی و ... .
مازیار بهاری از تجربه مستندسازی خود در خارج از ایران گفت: من هرگز برای آثار ساخته شدهام در خارج از کشور با سانسور مواجه نشدهام، ولی برخی موضوعها هست که اساساً نمیگذارند به طرفشان بروید و هیچکس هم برایتان سرمایهگذاری نمیکند. مثلاً هرگز نمیتوانید از مظلومیت فلسطینیها دفاع کنید یا فیلمی بسازید که هیتلر را چهرهای مثبت نشان دهد یا مثلاً فیلمی که هولوکاست را زیر سئوال ببرد. به هرحال این فشارها وجود دارد. من چند وقتی است که دوست دارم با کسانی در پنتاگون و وزارت خارجه آمریکا که درباره ایران سیاستگذاری میکنند مصاحبه کنم، اما آنها به هیچ وجه حاضر به گفتوگو نیستند، ولی مثلاً با شبکههای مطیع خودشان مثل فاکس نیوز به راحتی گفتوگو میکنند... . به هرحال اینگونه سانسور و بستن راههای اطلاعرسانی وجود دارد.
بهاری درباره مستندسازی در ایران، گفت: در ایران برای مستند ارزشی قائل نیستند و حمایت چندانی در کار نیست. یادم است سیفا... داد وقتی معاون سینمایی شده بود گفته بود فقط سینمای داستانی را به عنوان سینما قبول دارد! تلویزیون ایران فیلمهای امثال من را نشان نمیدهد و به همین سادگی من 99 درصد تماشاگرهای بالقوهام را از دست میدهم.
بهاری در ادامه، گفت: فکر نکنید شبکههای خارجی و جشنوارهها منتظر فیلمهایی هستند که مدام نق بزند و چهرهای معترض نشان بدهد. آنها پیشتر و بیشتر از هرچیز به پرداخت و کارگردانی اهمیت میدهند تا سوژه. سینمای من بیطرفانه نیست. من سعی میکنم به مسائل تراژیک نزدیک شوم و این گزینش آگاهانه و ارادی برای دراماتیزه کردن فیلمم، منافی بیطرفی محض است، ولی خودم را با فاصله از سوژه نگه میدارم. مثلاً اگر در صحنهای مادری بر مرگ کودکش گریه میکند، من دوربینم را به سویش میبرم، ولی دیگر اصرار نمیکنم که کلوزآپ بگیرم و ... و در کل مداخله احساسی در صحنه نمیکنم.
بهاری، تأکید کرد: فیلمساز جشنوارهای نیست و برای سرویسهای خبری، گزارشهای مستند میسازد. امروزه مستند در ایران با کدگذاریهای زیاد و ذهنیگرایی شدید ساخته میشود. به همین دلیل، مخاطب کمشماری دارد. اطلاعرسانی، عامل مهمی در سینمای مستند است. امروزه ساختن فیلم مستند، آسانتر شده و به سرمایه کمتری نیاز دارد. من تنها یک محدودیت و اجبار برای خودم در فیلمهایم قائل هستم و آن، پرداخت ساده به موضوع و دوری از پیچیدگی است.
• ماهنامه الکترونیکی آدم برفیها: شماره 3 ـ خرداد 1387