كدخبر: ۲۹۶۹
تاريخ انتشار: ۰۷ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۰
send ارسال به دوستان
print نسخه چاپي
"بهمن محصص" در غبار ستاره‌ها به ابدیت پیوست
بهمن محصص متولد 9 اسفند 1310 در خانواده‌ای لاهیجانی در رشت بود كه در طي سال‌هاي گذشته بارها به خانه‌اش در تهران رفت ‌و آمد داشت؛ اين درحالي بود كه بسياري از دوستانش هم از او بي‌خبر بودند.
بهمن محصص ـ هنرمند نقاش و مجسمه‌ساز لاهیجانی ـ در 79 سالگي در رم از دنيا رفت.
به گزارش "لاهیگ"، محصص كه از هنرمندان پيشرو و جريان‌ساز در هنرهاي تجسمي ايران بود، شامگاه ششم مرداد ماه در منزل مسكوني خود در شهر رم ايتاليا از دنيا رفت.
گفته مي‌شود دليل مرگ اين هنرمند، به دليل كهولت سن و عوارض ناشي از بيماري ريوي بوده كه گرماي بي‌سابقه‌ هواي رم نيز بيماري وي را تشديد كرده بود.
بهمن محصص متولد 9 اسفند 1310 در خانواده‌ای لاهیجانی در رشت بود كه در طي سال‌هاي گذشته بارها به خانه‌اش در تهران رفت ‌و آمد داشت؛ اين درحالي بود كه بسياري از دوستانش هم از او بي‌خبر بودند.
وی در 14 سالگی در کارگاه و نمایشگاه محمد حبیب محمدی ـ نقاش گیلانی که هنر را در آکادمی هنر مسکو فراگرفته بود ـ شروع به کار کرد. در زمان اقامت خانوادگی در تهران، محصص چند ماهی در دانشگاه هنر تهران به تحصیل پرداخت.
 

 

سهراب سپهری در منزل بهمن محصص ـ مهر 1347

 
وی از هنرمندانی است که در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران در کشور زندگی می‌کرد. محصص در سال 1333 به اروپا سفر کرده و در ايتاليا ساکن شد و در "آکادمي هنر رم" مدتي نزد فروچيو فراتزي به آموختن هنر مشغول شد. حاصل اين دوره از زندگي محصص، چندين نمايشگاه گروهي و انفرادي در داخل و خارج ايتاليا و شرکت در نمايشگاه‌هايي چون بينال (دو سالانه) ونيز، سائوپائولو و پاريس بود.
بهمن محصص، هنرمند آوانگاردي است كه گفته مي‌شود آن‌قدر پيشرو بود كه هيچ‌كس نتوانست ادامه‌دهند‌ه‌ راهش باشد. وي را گرچه تحت تأثير پيكاسو مي‌دانند، اما منتقدان اذعان دارند نقاشي‌ها و مجسمه‌هايش بي‌شك از روحيه يك نقاش ايراني خبر مي‌دهند.
بهمن محصص با بیش از چهل سال سبک شخصی‌ در نقاشی‌هایش، از موجودات اساطیری و انسان ـ حیوان‌ها (مینوتورها = Minotaurs) با اندام پوسیده و فاسدشده و منجمد، با عضلاتی که در بخشی از بدن ستبر و در بخشی‌هایی دیگر باریک شده‌اند، استفاده می‌کرد و گاه عناصر تصویری‌اش، به‌ويژه انسان‌هايش به حجمی سیب زمینی مانند بدل می‌شوند که آن‌ها را بیانی از اعتراض تلخ و استعاره‌‌های طنزآمیز دانسته‌اند.
محصص در آثارش جایی برای تزئین و مزاح نمی‌گذارد و جهانی سخت تاریک، نومیدانه، انباشته از "زنده ـ مرده‌ها" که پلیدی و پلشتی بر آن‌ها سایه انداخته است را به نمایش می‌گذارد و سعی او در تجسم انسان آسیب‌دیده، تغییر شکل داده، سوخته و گندیده‌ای است که در انتظار آخرالزمان نشسته است و در این راه به زبان عام و جهانی دست یافته است، بی‌آن‌که بخواهد اثرش را عامه‌پسند و عامه فهم کند.
 


در مجموع، آثار محصص جهان تلخ هشدار دهنده‌ای را نشان می‌دهند که بازتابی از شخصیت متضاد خود هنرمند نیز هست؛ شخصیتی که جمع اضداد است، مجموعه‌ای از نبوغ و طمع، حسابگری و بی‌پروایی.
قرار بود موزه هنرهاي معاصر تهران نمايشگاهي از آثار اين هنرمند پيشرو را در گالري‌هاي اين موزه به نمايش درآورد، اما اين برنامه عملي نشد و چندي بعد بخشي از نقاشي‌هاي محصص از گنجينه‌ موزه جهان‌نما کاخ نياوران خارج و رونمايي شدند.
محصص همچنين نمايشگاه‌هاى انفرادى و گروهي در تهران، رم، ميلان، فلورانس، كان، پاريس، بيروت، ژنو و ... برپا كرده و آثاري از ايتالو كالوينو، لوييچى پيراندللو، مالا پارته، ژان ژنه و ... به قلم وي به فارسي برگردانده شده است.
بهمن محصص گاهی هم شعر می‌گفت؛ مثل هایکوهای ژاپنی:
به ما گفتند و تکرار کردند
که خاکیم و غباریم
یادشان رفت بگویند
که غبار ستاره‌ایم.
شایان ذکر است، اردشیر محصص ـ از قافله‌سالاران كاريكاتور، طرح و هنرهاي تجسمي ايران ـ پسرعموی بهمن محصص بود که در مهر ماه سال 1387 در نیویورک درگذشت.
"لاهیگ" درگذشت این همشهری بزرگ لاهیجانی و هنرمند پرآوازه ایرانی را به جامعه هنری و دوستدارانش تسلیت می‌گوید و برای روح او آرزوی آرامش می‌نماید.
مطالب مرتبط
نظرات بینندگان:
آیدین آغداشلو (کتاب سال‌های آتش و برف): بار اولی که بهمن محصص را دیدم ۱۰ ساله بودم. سال‌ها بعد دوباره دیدمش با پالتویی بلند و چهارخانه بر تن و عصایی در دست ـ که نیازی به آن نداشت. با لهجه‌ای عجیب حرف می‌زد؛ مخلوطی از گیلکی و رمی. تازه از رم آمده بود و داشت نمایشنامه‌ای را کارگردانی می‌کرد. در کافه‌های پاتوق روشنفکران آمد و رفت داشت و بی‌اعتنا و متکبر می‌خرامید. فروغ فرخزاد ما را به هم معرفی کرد و او بی‌اعتنا. تا اشاره کردم به حبیب محمدی، آن وقت بود که شکفت. وفاداری بی چون و چرایش به معلم اولش شگفت‌انگیز بود. کارهای حبیب محمدی در قیاس با شاهکارهایی که محصص دیده بود و کارهای خود او، نقاشی‌های معمولی و متوسطی بود. اما هر بار که محصص آن‌ها را ورق می‌زد، انگار که اوراق مقدسی را لمس می‌کرد. یقین دارم بهمن محصص مهم‌ترین هنرمند متعهد متفکر و انسان‌گرایی است که هنرهای تجسمی معاصر ایران قبل از انقلاب حاصل داده است. حد و سطح کارش جهانی وسیع را نشانه می‌گیرد و مخاطب قرار می‌دهد و همیشه مفهومی غیرمتفنن، مهم و اساسی را بیان می‌کند. جایی برای تزئین و مزاح و تفریح ندارد. جهانی که بهمن محصص می‌سازد و عرضه می‌کند، جهانی سخت تاریک و نومیدانه است و تمامی عناصر کارش این دیدگاه را تشدید می‌کنند، از جنس و بافت زمینه بوم تا طرح و موضوع تا رنگ‌ها. بهمن محصص همیشه جمع اضداد بوده است؛ مجموعه‌ای از نبوغ و طمع، تجمعی از حسابگری و بی‌پروایی. بعد از انقلاب به ایران نیامده است، نه می‌دانم همچنان کار می‌کند یا نه؟ ایکاروس سقوط کرده‌ای که بال‌های طلایی‌اش ـ نه بال‌های مومی‌اش ـ از اوج آسمان به زمینش کشیده‌اند. همیشه ستایشش کرده‌ام. هیچ وقت دوستش نداشته‌ام.
بهمن محصص انسان خاصی بود. هنرمندی برجسته و فرا ایرانی... باید با او نشست و برخاست داشت تا فهمید که بود و چه بود... سپاس از لاهیگ که این خبر را منتشر کرد.
محصص در دوران اصلاحات بعد از سال‌ها دوری از وطن به ایران برگشت و در تهران خانه داشت و هر از گاهی به دیدار اقوام خاص در لاهیجان می‌آمد؛ آن‌هم یکی دو روزه. باقی سال در ایران می‌ماند و فقط در ماه‌های محرم و صفر به اروپا بازمی‌گشت. محصص منحصر به فرد بود. نقاشی‌هایش را در آخرین روز ایران ماندن پاره کرد و مجسمه‌ها را شکست. بسیار گوشه‌گیر بود و بعد از مدتی که با افراد صمیمی می‌شد، آن‌ها را رها می‌کرد. اما هیچ‌کس از او دل چرکین نمی‌شد. دوست سهراب سپهری در جوانی بود و فروغ ارتباط ویژه و خاصی با او داشت. و صد البته لیلی گلستان از نزدیک‌ترین افراد به او بود. همین‌طور روانشاد سیروس طاهباز.
اردشیر محصص هم چند سال پیش در غریب غربت در نیویورک درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد... شعر مرگ قوی از استاد حمیدی شیرازی را بخوانید تا عشق هنرمند به آب و خاکش را احساس کنید. روح بهمن و اردشیرها شاد باد و زندگی‌شان آموزش جوانان ایرانی!
مرمر مشفقی: بستگان نزدیک محصص که در قید حیات باشند، یک برادر به نام "ُسیاوش" و همسرش در ایران هستند که متأسفانه ناشنوا می‌باشند و همسر برادر دیگرشان. همین‌طور دو برادرزاده (فرزندان سیاوش، روجا و لیلا) در آمریکا که همانند فرزندان خود بهمن خان بودند و ایشان سرپرست آن‌ها از زمان کودکی در خارج از کشور بودند. باقی بستگان، دختر عمو و پسرعمو زاده‌ها هستند که تماس چندانی با آن‌ها نداشتند.
محمد الهامی: بهمن محصص نقاش و مجسمه‌ساز مشهور جهانی درگذشت. این هنرمند گیلک لاهیجانی‌الاصل بعد از سال‌ها اقامت در ایتالیا دیروز از دنیا رفت. یک لاهیجی مرد بزرگ دیگر هم رفت، بدون این‌که در این شهر و دیار یادی درخور از او شود و نشانی از او برجای ماند. اردشیر محصص هم که رفت، بی سر و صدا جهان را ترک گفت و باز هم معرفت بچه‌های لاهیجان که در و دیوار شهر را با یاد اردشیر محصص پر کردند. همچنان که دکتر مجتهدی که در غربت، خاموش خفته و برای دکتر حکیم‌زاده هم یاد و نشانی برازنده او در این‌جا نیست! همچنان که بیژن نجدی و امینی لاهیجی و ده‌ها تن دیگر چون اینان همه از جماعت هنر و فرهنگ و ذوق. خیلی علاقه‌مند به نقاشی و مجسمه‌سازی و این قبیل هنرها نیستم و اطلاعاتی از آن و از جمله سبک‌ها و روش‌ها و بزرگانش مثل اردشیر و بهمن محصص ندارم، اما به عنوان یک لاهیجانی، از دست دادن چنین هنرمندان لاهیجی را که در عرصه جهانی نام‌هایی مشهورند، ضایعه‌ای برای این شهر بزرگمرد پرور می‌دانم و به‌ویژه ابعاد این ضایعه وقتی گسترده‌تر می‌شود که بدانیم برای این بزرگان نه در زمان حیات و نه بعد از ممات هیچ‌گاه کاری شایسته نمی‌کنیم و یادمانی و پاسداشتی درخور، برپای نمی‌داریم. حالا هم یکی دیگر از نامداران این دیار، خاموش و بی‌صدا رفت. خدایش بیامرزاد!
محمدرضا زادهوش: بهمن محصص در شمار نخستین نقاشان ایرانی بود که نقاشی را به شیوه غربی آموختند و آن را با نگاهی شرقی آمیختند. از این نسل می‌توان به محسن وزیری مقدم و حسین زنده‌رودی اشاره کرد؛ کسانی که نقاشی ایرانی را با استفاده از تکنیک غربی به مخاطب غیرایرانی شناساندند. محصص، کامل‌ترین نقاش ایران با استانداردهای اروپایی بود. او زبان هنر شرق و غرب را می‌فهمید و آن را با تکنیک اروپایی به تصویر می‌کشید. رگه‌هایی از کارهای پیکاسو و دیگر نقاشان کوبیسم در آثار او دیده می‌شود، ولی بدون شک، روحیه ایرانی غلبه دارد. مهمترین ویژگی محصص، تغییر فرم و شکل در طبیعت بود. او رنگ و طبیعت را به خوبی می‌شناخت. از نظر محتوا طنز تلخی در آثار نقاشی وی به چشم می‌خورد. آثار محصص پیش از مهاجرت به ایتالیا، ظرافت و دقت بیشتری در طرح و رنگ دارد. پس از سکونت در ایتالیا، روحیه پرخاشگری و آنارشیستی در آثارش نمایان می‌شود. رنگ‌ها تند و حرکت قلم مو خشن‌تر می‌شود. تنها مجسمه او در ایران، تندیس مرد نی‌لبک زن بود که در تهران به چشم می‌خورد، ولی در سال‌های اخیر آن را برداشتند و سپس چند تکه کردند. از جمله آثار مکتوب محصص می‌توان به ترجمه داستان ایتالیایی "پوست" اثر کورتزیو مالاپارته، ترجمه "ویکن شقه شده" اثر ایتالو کالوینو، نقاشی در گزیده اشعار نیمایوشیج، چاپ کمیسیون ملی یونسکو و مجموعه آثار، چاپ رم اشاره نمود. محصص یعنی هویدا و آشکار، حصه‌حصه شده. شغلی در دربار صفویان بوده که کار حواله دادن را برعهده داشته است (بنگرید به تذکرة الملوک).
بهمن سقایی: بهمن محصص، نقاش و تندیس‌گر برجسته ایرانی ـ ایتالیایی از سال ۱۳۳۳ زندگی تبعید را درپیش گرفت و به ایتالیا رفت تا هم نگاه و نگرش و هم هنرش را در این سرزمین رنگ و بویی تازه بخشد. او در آکادمی هنر شهر رم به آموزش هنر پرداخت و حاصل این دوره کارآموزی و آشنایی با هنر غرب، برپایی چندین نمایشگاه فردی و گروهی در ایتالیا و دیگر کشورهای اروپایی بود. بهمن محصص در شمار اندک گروه نقاشان ایرانی، همچون منوچهر یکتایی و همت ضیاپور بود که برخوردار از آموزه‌های دانشگاهی در رشته‌های نقاشی و تندیس‌گری شدند. بهمن محصص اما سری پرشور و نگاهی دگرگونه و دگرخواه داشت؛ از این‌رو، آموزش دانشگاهی را همچون یک امکان خوب برای شناخت با هنر اروپایی ارزیابی کرد، اما درون‌مایه کارهایش برخوردار از اصالتی متکی به فرهنگ و هنر ایرانی بود. بهمن محصص که سخت شیفته نقاشی‌های تجریدی سنتی ایرانی در کاشی‌کاری‌ها، نقش‌های قالی، منبت‌کاری‌ها و تندیس‌های تجریدی کشف شده از روزگار باستان منطقه لرستان و هنر به اصطلاح "پریمیتیو" یا "دگرگون نشده" روستاهای پیرامون کویر بود، آموزه‌های آکادمیک و نگاه فردیت‌گرای خود را با نقش‌مایه‌های این هنر درهم آمیخت تا آن چیزی را بیافریند که اگر قیاسی در کار باشد، می‌توان او را "پیکاسوی ایران" نامید. هرچند و شاید آثارش با درون‌مایه‌ها و ویژگی‌هایی که داشت، بسیار فراتر از این سنجه می‌رود. بهمن محصص و آثارش در سرزمین مادری‌اش همچون بیگانه‌ای مهجور مانده بودند، مگر در همین اواخر که هفت اثر موزه‌ای‌اش را که موزه هنرهای معاصر دوران پهلوی در دهه چهل خورشیدی خریداری کرده بود، در موزه جهان‌نمای کاخ نیاوران به نمایش درآمد. نمایشگاهی که به گفته یکی از استادان هنر، تا پیش از این نمایشگاه، امکان نقد و بررسی و معرفی آثار بهمن محصص در کلاس‌های درس هنر وجود نداشت و دانشجویان هنر نه در کلاس درس، بلکه از طریق کتاب‌ها و نشریات قدیمی می‌توانستند با آثار محصص آشنا شوند.
بهمن محصص وصیت کرده بود که پس از مرگ جسدش را در ایتالیا بسوزانند.
نقاشی‌ها و مجسمه‌های بهمن محصص دو روایت بسیار نزدیک از یک حقیقت‌اند. گیرم که مجسمه‌هایش ساده‌تر و خلاصه‌تر از کار در می‌آیند: آدم‌هایی ـ اغلب مردهایی ـ تغییر شکل یافته، با سرهای بسیار کوچک و شانه‌های پهن و کمرهای باریک و دست و پاهایی که از مچ و قوزک حذف شده‌اند. کشتی‌گیرانی که درهم پیچیده‌اند، مینوتورها، گاو ـ آدم‌های اندوهگینی که با حزن بسیار سرشان را روی بازوی‌شان گذاشته‌اند. پرنده‌ها و ماهی‌ها و طبیعت بی‌جان‌های بی‌جانِ بی‌جانی که سائیده و پُف‌کرده و منجمد و ساکت، در اضمحلال تاریخی خود برجای مانده‌اند. در نقاشی‌ها، اندام‌های خمیری آدم‌های همان مجسمه‌ها را می‌بینیم که بر روی زمینه زبر و برجسته تکه‌تکه کاردکی، با رنگ رقیق کار شده‌اند و پوسیدگی و فساد و انجمادشان را به رخ می‌کشند، با عضلاتی که در جاهایی قلمبه و غلو شده و در جاهایی باریک و از هم گسیخته‌اند، با سری که با دو نقطه به تمثیل چشم‌ها، به حجمی کوچک و سیب‌زمینی‌وار تقلیل یافته است. آدم‌ها هم مثل پرنده‌ها و ماهی‌ها و مینوتورها، اغلب کنار دریا نشسته‌اند و فنای عالم را تماشا می‌کنند و گندیدگی یک‌سان و هماهنگ همه ‌چیز را و همه‌ کس را فرا گرفته است: پرندگان و ماهیان و بطری‌ها و مینوتورها و میوه‌ها و زنان و مردان و بچه‌ها را. (آیدین آغداشلو، کتاب "از خوشی‌ها و حسرت‌ها")
نام:
ايميل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"