روزی که "توره کامل" به عنوان سفیر دربار خان احمد کیایی، از لاهیجان به سمت رودسر رفته و سوار بر کشتی رهسپار بندر هشترخان (حاجی طرخان) و سپس مسکو شد، شاید هرگز گمان نمیبرد که این سفر، میتواند آغازی برای یک پایان باشد؛ پایان حکومت خاندان کارکیایی لاهیجان و متعاقب آن، پایان استقلال و خودمختاری دیرین خطه گیلان. البته پیش از آن، سفر دیگری هم توسط خواجه حسامالدین لنگرودی ـ وزیر خان احمد کیایی ـ به سوی عثمانی آغاز شده بود که آثار به مراتب شدیدتری در تسریع این سقوط و سرانجام بدفرجام برای کیاییان و گیلان داشت. به راستی علت این تحرکات دیپلماتیک خان احمد چه بود؟
سرزمین گیلان از دیرباز تا زمان جانشینان چنگیز خان، از هرگونه تجاوز و تعدی توسط نیروهای مختلف عرب و مغول و ... در امان بود و اگرچه اسماً جزء ایالات ایران بهشمار میرفت، اما عملاً دنیایی مستقل و ناشناخته و دستنیافتنی در گوشه شمالی ایران بود. سرزمینی مرطوب و مستتر در دل جنگلهای انبوه و محصور در میان کوههای سر برافراشته دیلمستان و طالشستان، که از همه مهمتر جنگاوران دلیر دیلمی و گیلی در گردنه کوهها و انبوه جنگلها، انتظار هرگونه متجاوز و تعدیگری را میکشیدند و پاسخی در خورش میدادند. این سرزمین که از مغرب به آذرآبادگان و از مشرق به چالوس و از جنوب هم به الموت و قزوین و طالقان محدود میشد، اقلیمی مناسب حفظ استقلال و پایداری در برابر تجاوز بود که البته این مهم به مدد روحیه تهور و جنگندگی مردمان این سامان، امکانپذیر میبود. این روند تا زمان جانشینان چنگیز هم برقرار بود که در این دوره الجایتو، از سلاطین ایلخانی و نواده چنگیز، به سوی گیلان از چندین جهت لشکرکشی نمود و اگرچه در ابتدا موفق به فتح این ایالت شد، ولی بعد مدت کوتاهی با یورشهای وقت و بیوقت مردم گیلان، مستأصل شده و از این دیار خارج شد و استقلال را به شرط خراجی به رسمیت شناخت؛ خراجی که بعد چندی دیگر پرداخت هم نشد و گیلانیان به درایت از رفتن به زیر سلطه مغولان رستند، همانگونه که در مورد تیمور هم چنین شد و این خطه از یورش او در امان ماند. به هرحال باز ملک گیلان ماند و فرمانروایان محلی مقتدر بیه پیش و بیه پس که اینبار در قامت دو سلسله سادات کیایی لاهیجان و خاندان اسحاقی فومن، قدرتنمایی مینمودند. در واقع در تمامی این اعصار، از ازمنه باستان و پیش از اسلام تا زمان صفویه، استقلال از فلات ایران، مهمترین فاکتور در محاسبات و مناسبات سیاسی و منازعات قدرت در درون اقلیم گیلان بهشمار میرفت.
چون سلسله صفویه با کمکهای فراوان سادات کیایی گیلان به قدرت رسید، فصلی تازه از تاریخ گیلان گشوده شد. صفویان بنا به خاصیت تمرکزگرایی خویش، از همان ابتدا در پی فرصتی برای سرکوبی حکومتهای متعدد ملوکالطوایفی که پس از حمله مغول و یورش تیمور در گوشه و کنار ایران روییده بود، میگشتند. گیرم که درگیریهای متعدد با کشورهای همسایه (بهویژه عثمانی) و جنگ قدرت داخلی در دربار صفوی، تا مدتی فرصت کافی برای انجام تمام و کمال این مهم را میسر نمینمود، ولی با به قدرت رسیدن شاه عباس، که اوج اقتدار حکومت صفوی بود، با درهم کوبیدن انواع و اقسام شورشیان و گردنکشان و حکام محلی نافرمان، گیلان به عنوان تنها معضل ظاهراً لاینحل پیش روی پادشاه صفوی مانده بود. در مورد گیلان کار به مراتب سختتر بهنظر میرسید: اول آنکه، سادات کیایی شرق گیلان (لاهیجان)، نه به عنوان گردنکشان و یاغیان، بلکه حکومتی دیرپا با ریشههای مذهبی شیعی بود که در این خطه مشروعیت زیادی داشت و درهم کوبیدن آن به سادگی ممکن نبود. در ثانی، اقلیم خاص گیلان و جنگاوری مردمان گیل و دیلم و عمری زندگانی مستقل و گریز از مرکز، که خاصیت این مردم بود، دستیابی به گیلان را آسان نمینمود.
اما شاه عباس برای خود دلایلی داشت که او را به افزودن کامل و رسمی گیلان به قلمرو حکومت خویش بیشتر تحریک مینمود:
1- استقلالخواهی گیلانیان، با اهداف سلسله صفوی در تشکیل یک حکومت مقتدر متمرکز بر سرتاسر ممالک ایران، در تضادی آشکار بود. از همینرو، سلسله صفویه که با کمکهای همین گیلانیان به قدرت رسیده بود، تمام تلاش خود را برای سرکوبی گیلکان بهکار گرفت. شاه اسماعیل گرچه خود مستقیماً وامدار حاکم وقت لاهیجان کارکیا علی (از سادات کیایی) بود و در نتیجه احترام وی نگاه میداشت، اما در پی نابودی خاندان اسحاقی غرب گیلان برآمد که کار به انتها نرسانید. بعدتر شاه طهماسب که روزگارش مقارن با حکومت خان احمد کیایی در لاهیجان بود، با سرسختی و لجبازی او مواجه شد و بهانه برای حمله فراهم آمد و خان کیایی شکست خورد و زندانی قلعه قهقهه شد، اما بعد سالها زندان به دلیل داشتن نسبت با همسر سلطان محمد خدابنده ـ پدر شاه عباس ـ با قدرت بیشتری به منطقه تحت نفوذ خویش بازگشت و اینبار علاوه بر بیه پیش (شرق گیلان)، بیه پس را هم ضمیمه خاک خود نمود و در سرتاسر گیلان ـ از آستارا تا تنکابن ـ قدرت اول بود. حالا شاه عباس که خود نماد اقتدار صفویان بود، میخواست کار ناتمام اجداد خویش را به پایان برساند و اینبار نماد اقتدار کیاییان را به زمین زده و خود و خاندان خویش را از زیر دین اینان رها نماید و استقلالطلبی و گریز از مرکز گیلانیان را برای همیشه سرکوب کند. و مگر نه آنکه خان احمد از جمله کیاییهایی بود که این دین تاریخی صفویه به کیاییان لاهیجان را از یاد نبرده بود و به خود حق میداد که با جسارت و صلابت بیشتری با شاه صفوی سخن بگوید و نامه بپراکند؟
2- جنگها و اختلافات عمیق بیه پیش (شرق گیلان) و بیه پس (غرب گیلان) که در آن روزگار به جنگی میان دو خاندان کیایی لاهیجان و اسحاقی فومن تبدیل شده بود، به قدر کافی این دو حکومت را تضعیف نموده و زمینه فروپاشی گیلان را فراهم نموده بود. خود خان احمد برای تسلط بر بیه پس کوششها نموده و در زمینههای مختلف نظامی و سیاسی برای این هدف تلاش کرده بود. گرچه خان احمد روزگار ضعف خاندان اسحاقی را دید، اما خود آنقدر روی کار نماند تا سقوط این سلسله را ببیند و هر دو حکومت در سال 1000 پس از هجرت سقوط کردند تا از این تفرقه و اختلاف مابین گیلکان، صفویان بیشترین سود را ببرند!
3- ابریشم گیلان ـ که در دوران اخیر روزگار جالبی ندارد ـ در عهد صفوی کالایی بسیار مهم و حیاتی برای اقتصاد ایران بهشمار میرفت و به سبب همین محصول، گیلان مهمترین ایالت ایران بود و در گیلان هم لاهیجان مرغوبترین نوع ابریشم را تولید مینمود.
دوره صفویه مقارن با افول روزافزون امپراتوریهای پرتغال و اسپانیا و ظهور ابرقدرتی جدید به نام بریتانیا در عرصه جهانی بود. انگلیسیها در همین دوران به تدریج با نگاه به شرق، به دنبال تحقق رؤیاهای استعماری خویش بودند و نمایندگانی را به دربارهای شرقی، از جمله دربار صفوی، گسیل میداشتند که در رأس آنها، برادران شرلی (آنتونی و رابرت) بودند. ابریشم گیلان برای منافع بریتانیا که خود در اندیشه تسلط بر جاده ابریشم بود، بسیار حیاتی بهنظر میآمد و انگلیسیها که کمپانی مسکوی را در روسیه با همان هدف نگاه به شرق تأسیس نموده بودند، خواستار ایفای نقشی فعالتر در تجارت پرسود ابریشم گیلان بودند. آیا میتوان این مسأله را با حوادث گیلان گره زد و آیا انگلیسیها هم در به جوش آوردن دیگ طمع جناب مرشد کامل، کلب آستان علی، شاه عباس کبیر!! برای تسلط بیشتر بر ابریشم پربهای گیلان که شهرتی جهانی یافته بود و جهانگردانی چون مارکوپولو را هم به تحسین وا میداشت، نقش داشتند؟
در مورد اختلافات خان احمد با شاه عباس و ریشهیابی سقوط خاندان کیایی، مباحث بسیاری مطرح شده است. اینکه خان احمد راضی نشد دختر خویش به عقد پسر شاه عباس درآورد یا اینکه چند تنی از سران قزلباش را که مغضوب شاه بوده و به او پناهنده شده بودند را به دربار صفوی تحویل نمیداد، شاید از جمله عوامل محرک ماجرا باشد (از سویی نباید فراموش کرد که در هر دو مورد سرانجام خان احمد، هرچند با تأخیری که میتوانست خشم شاه را به دنبال داشته باشد، کوتاه آمد)، اما ریشه اصلی ماجرا در همان موارد پیشتر ذکر شده، بود.
به هرحال آنگونه که از شواهد و قرائن برمیآید، شاه عباس برای منقاد و مطیع نمودن کامل گیلان، عزم خود جزم نموده بود و خان احمد هم که خطر را روز به روز بیشتر حس مینمود، سعی کرد با برقراری روابط با کشورهای قدرتمند همسایه و نزدیک به گیلان، از شکاف بین این دولتها با حکومت صفوی (بهویژه امپراتوری عثمانی)، بیشترین بهره را ببرد. شاید از نگاه امروزیان این مسأله نوعی خیانت به میهن تلقی شود، ولی باید درنظر داشت که در آن روزگار، مسأله ملیت مانند یکی دو قرن اخیر نبود و ایران هم مجموعهای از ممالک محروسه بهشمار میرفت؛ بهخصوص آنکه خطه گیلان همیشه مستقل از قدرت مرکزی در فلات ایران بود. اشتباه خان احمد بهخصوص در مورد کشور همسایه روسیه آن بود که نمیتوانست پیشبینی کند که همین روسیه بعدتر تبدیل به تهدیدی به مراتب بدتر از حکومت صفوی خواهد شد که کمتر از نیم قرن بعد، در روزگار افول صفویان، با حمله استنکورازین به گیلان، این ماجرا به وقوع پیوست و تا مدتهای مدید حملات گاه و بیگاه روسیان و کشمکشهای گیلانیان با آنان ادامه داشت. در مورد امپراتوری روسیه میتوان گفت که خان احمد علاوه بر حمایت نظامی و سیاسی این کشور، شاید روی مسائل تجاری و اقتصادی هم حساب کرده بود که "توره کامل" را در آن موقعیت رهسپار دربار تزار روس ـ فئودور ایوانویچ ـ نمود. روسیه گرچه خود در آن روزگار قدرتی اقتصادی بهشمار نمیرفت، اما تأسیس کمپانی مسکوی توسط بریتانیا در این کشور، فرصتی برای خان احمد فراهم مینمود تا ابریشم گیلان را به دور از مالیاتها و محدودیتهای حکومت صفوی، به روسیه و مغرب زمین صادر کند تا خود این ایالت از تولیدات خویش بیشتر منتفع گردد. از سویی، قدرت نظامی روسیه هم نادیده گرفتنی نبود. توره کامل میبایست تزار را برای فرستادن قوایی به گیلان برای یاری خان احمد، در برابر هجوم قریبالوقوع شاه عباس، متقاعد کند. با چنین نیتی در 14 اردیبهشت ماه سال 971 خورشیدی برابر با 22 رجب سال 1000 هجری قمری، توره کامل به دیدار تزار روس در مسکو رفت. گرچه ظاهراً توره کامل موفق به راضی کردن تزار شده بود، اما ماجراهای دیگری هم رخ داد که این دیدار را بیاثر نمود. بهویژه با آگاهی شاه عباس از نیت سفر خواجه حسام لنگرودی از جانب خان احمد به عثمانی (که برای جلب حمایت سلطان مراد سوم از گیلان در مقابل صفویان صورت گرفته بود و خان احمد، در جواب نامه شاه عباس، این مسأله را انکار و سفر خواجه حسام را برای حج عنوان نموده بود)، خشم شاه عباس فزونی گرفت و نامه سلطان مراد عثمانی به شاه صفوی و حمایت از خان احمد، بر آتش خشم مرشد کامل! افزود و فرمان یورش به گیلان از جانب شاه عباس صادر شد تا مأموریت توره کامل هم گرچه میرفت که با اعزام سپاه روس موفقیتآمیز باشد، همچون مأموریت خواجه حسام، ناموفق بماند.
اما ماجراهای بعدی هم که بارها در کتب مختلف اشاره شده و جنگ سپاه خان احمد و شاه عباس و خیانت چند تن از سرداران خان کیایی و در نتیجه شکست گیلانیان و تسخیر لاهیجان ـ مرکز این خطه و پایتخت سلسله کارکیایی ـ که از جمله حوادث تلخ در تاریخ این خطه پرحادثه است. یورش شاه عباس به قدری در ابعاد مختلف بر این ایالت تأثیرگذار بود که حتی میتوان تاریخ گیلان را به دو دوره قبل و بعد از یورش شاه عباس تقسیم نمود. حملهای که نه تنها کاخ زیبای خان احمد بر فراز شاهنشین کوه لاهیجان و سبزه میدان زیبا و رؤیایی این شهر و ... را تخریب نمود، هجومی که نه فقط دو سلسله مقتدر دو سوی گیلان را درهم شکست، بلکه در اخلاق، فرهنگ و روحیات و بسیاری دیگر از جنبههای زندگی مردم گیلک، تأثیر گذاشت و حتی بافت جمعیتی و ترکیب نژادی گیلان هم در اثر کوچاندنها و تاراجها و کشتارهای بعدی، دستخوش تغییرات عمدهای شد. شاه عباس فاتحانه از راه دیلمان به لاهیجان آمد و سواران قزلباش، فاتحانه بر شهر مرداویج و اسفار و بر خطه وهرز و موتا و پسران بویه و دیگر جنگاوران نامور تاریخ، پای نهادند و در میان بغض گیلکان و لاهیجیان بر سبزه میدان بهشتآسای تخریبشده، بازی چوگان نمودند و قهقهه مستانه سر دادند. توره کامل هم غمگین از شکست مأموریت خویش و در افسوس از زمان از دست رفته، چرا که دیگر دیر شده بود. اما آیا به ثمر نشستن مأموریت او هم میتوانست تضمینی برای امنیت گیلان و آسایش گیلانیان باشد؟ حوادث و ماجراهای بعدی ما را در دادن پاسخ روشن به این پرسش با تردیدهایی مواجه میکند!
ماهنامه بام سبز، شماره 8، اردیبهشت 1388