طی 100 سال اخیر هیچ موضوعی به اندازه "توسعه" و "پیشرفت" دغدغه ذهن نخبگان و عامه مردم نبوده است. یک ضلع مهم این توسعه در سیاست خارجی و نوع نگاه به محیط بیرونی است. توسعه یک مفهوم جهانی است و تجربه توسعه یافتگی در جهان توسعه یافته و اخیراً در شرق آسیا گویای یک اصل مهم است؛ بینالمللی شدن. این اصل به ما میگوید که برای دستیابی به توسعه اقتصادی باید تعامل سازنده با جهان خارج داشت؛ تعاملی که برای کشور فرصت آفرینی کند و هزینههای تجاری کشورمان را کاهش دهد. کشورهای شرق آسیا مثل اندونزی، چین و کره جنوبی توانستهاند با ایجاد اجماع در داخل و متنوع سازی سیاست خارجیشان بهخوبی از فرصتهای بینالمللی برای رشد و توسعهشان بهره گیرند.
این مسأله بینالمللی شدن، صحبت امروز و فردا نیست. اساساً بینالمللی شدن پایه منطقی و فلسفی دارد. حتی خود اروپاییها وقتی توانستند از جهالت قرون وسطی بیرون بیایند که با محیط بیرون از جغرافیایشان آشنا شدند و روشنایی محیط خارج از اروپا بهخصوص تمدن اسلامی بهتدریج باعث آگاهی و بیداری اروپاییان شد. از این منظر، نظام طبیعت بر عنصر رقابت و تعامل است و در این فضاست که ذهنها خلاق میشوند و توسعه و پیشرفت حاصل میشود. گفته میشود تمدن غرب وقتی جهانی شد، ماندگار شد. این تمدن اگر محصور در خود سرزمین اروپا میماند و به محیط خارج از اروپا نمیرفت، بیگمان بعد از مدتی دچار خمودی و فرسایش میشد. اما اروپاییان تمدن و فرهنگشان را جهانی کردند و توانستند در یک مقیاس جهانی، الگوی پیشرفت داخلیشان را ترقی و توسعه دهند.
ذکر این مسائل از این جهت حائز اهمیت است که هنوز در کشور، نخبگان سیاسی روی بحثهای فلسفی و تئوریک توسعه یافتگی بحث و اختلاف نظر دارند. صحبت اخیر رئیس جمهوری کشورمان در جمع دانشجویان مبنی بر اینکه 41 سال است که در کشور جواب روشن و قاطعی به پیشرفت کشور در سایه تعامل یا تقابل با دنیا نرسیدهایم؛ از همین دغدعه نشأت میگیرد. رئیس جمهوری کشورمان بعد از طرح این پرسش به سراغ یکی از کلیدیترین عناصر توسعه یافتگی یعنی همان اجماع نخبگان داخلی رفت و بیان داشت که تا در داخل بین تعامل سازنده یا تقابل یکصف نشویم، به جایی نمیرسیم. ابتدا بایستی در داخل به یک جمعبندی فلسفی در رابطه با اینکه بالاخره راه پیشرفت کشور از مجرای تعامل با نظام اقتصاد جهانی است و یا تقابل با این نظام و تکیه بر داخل در همه ابعاد، برسیم.
اشاره رئیس جمهور به جریانهای سیاسی بود که هنوز مفهوم و معنای توسعه و بینالمللی شدن را درک نکردهاند. این جریانها در دنیایی که وابستگی متقابل پیچیده حرف اول و آخر را میزند، کماکان روی این محور بحث میکنند که نظام اقتصاد جهانی بر پایه سلطهگری است و قدرتهای بزرگ به دنبال به زانو درآوردن دولتهای ضعیف و کوچک هستند. البته روی این مسأله تردیدی نیست که قدرتهای بزرگ به دنبال تأمین منافع حداکثریشان و بهرهکشی از دولتهای ضعیف هستند. اما این مسأله مانع از این نمیشود که دولتها با تشخیص درست منافع ملیشان و ایجاد اجماع در داخل، از فرصتهای بینالمللی به بهترین شکل در جهت تقویت پایههای اقتصادیشان بهره گیرند.
این نکته صرفاً یک حرف و ایده نیست. اندونزی یکی از کشورهای قابل مطالعه در نظام اقتصاد بینالمللی است. با گذشت زمان، نخبگان قدرت در این کشور به این جمعبندی رسیدند که راه توسعه نه در دوری از قدرتهای بزرگ، بلکه در تعامل و توازن بخشی به سیاست خارجی است. اندونزی امروز با تمام قدرتهای بزرگ جهان از آمریکا تا اروپا، چین و روسیه و حتی هند رابطه نزدیک سیاسی و اقتصادی دارد. این کشور هیچگونه وابستگی تام سیاسی و اقتصادی هم به این کشورها ندارد و بهخوبی از گفتمان تنوع سازی در سیاست خارجی بهره گرفته است. به این شکل که با تعامل با همه قدرتها به سیاست خارجیاش توازن و نظم داده و از همه ظرفیتهای ممکن برای ارتقاء سطح زندگی و رفاه اقتصادیاش کمک گرفته است.
هنر در سیاست خارجی در همین نکته کلیدی نهفته است که کشوری بتواند آنقدر در سیستم بینالمللی قفل و درگیر به مفهوم مثبتش شود که امکان نادیده گرفتن آن کشور میسر نباشد. برای همین امروز در دنیا صحبتی از تحریم اندونزی نیست و این کشور بهصورت تدریجی و خزنده درحال ترقی است و مهمتر از آن، فرهنگ و استقلال ملیاش را اتفاقاً قویتر از دوران جنگ سرد حفظ کرده است. این کشور با رشد اقتصادی میانگین 5 درصدی، یکی از سریعترین رشدهای اقتصادی را در جهان دارد و با داشتن تولید ناخالص داخلی حدود هزار میلیارد دلار، بزرگترین اقتصاد جنوب شرق آسیا محسوب میشود. هدفگذاری اقتصادی دولت اندونزی، تبدیل شدن به چهارمین اقتصاد جهان طی 2 دهه آتی است.
نمود عینی بینالمللی شدن را در کشور اندونزی میبینیم؛ کشوری که با داشتن جمعیتی نزدیک به 300 میلیون نفر توانسته وضعیت اقتصادیاش را سر و سامان دهد. درست است که در این کشور هنوز نزدیک به 30 میلیون نفر با فقر دست و پنجه نرم میکنند، اما این آمار در 10 سال قبل بیش از این تعداد بود. مهم این است که این کشور به ریل توسعه یافتگی افتاده و دیر یا زود چالش فقر و سایر مشکلات اقتصادیاش را حل خواهد کرد.
وقت آن رسیده که اختلافات را کنار گذاشته و با چراغ راهنما قرار دادن منافع ملی، به تقویت انسجام و همبستگی ملی کمک کنیم. اختلاف و دیدگاههای متفاوت نسبت به مسائل کشور امری طبیعی است و اساساً نشانه زنده بودن آن جامعه است، اما این اختلاف نگرش بایستی معطوف به جزئیات و روشها باشد؛ به عبارتی، اختلاف در تاکتیک نه اختلاف در استراتژی کلی کشور.
• روزنامه نگار
•• روزنامه همشهري، شماره 7789، 29 مهر 1398